۱۳۹۲ آبان ۲۳, پنجشنبه

تعزیه...

  جیپ یزید !  


نمیدانم هیچ یک از شما تا به حال تعزیه ، یک تعزیه واقعی را دیده اید یا نه ؟ تعزیه هایی که در کمال هنرمندی و به صورت یک تآتر وافعی اجراء میشد . بازیگرانی در نقش های امام حسین ، فاطمه ، یزید ، معاویه ، زینب ، شمر ، علی اکبر ، علی اصغر ، و ابوالفضل که دست نداشت و دلو آب را به دندان میگرفت  و گهواره فلزی و آبیرنگ علی اصغر که جزء اکسسوآر صحنه بود. و جالب تر از همه شیر بود . مردی که در پوست شیر میرفت و نقش شیر را بازی میکرد ، در بچگی برای من جایگاه خاصی داشت . آقای بازیگر نقش شیر بقالی داشت و روزی که ننه برای اولین بار به من گفت ، این همون بازیگر نقش شیر در تعزیه است ،  در تصور آن روز من مرد بقال آن چنان ابهتی پیدا کرد و مرا  به آن چنان تحسینی وا داشت که امروز مثلا در برخورد رو در رو با هنرمندی چون " رابرت دنیرو " یا  "ال پاچینو" ممکن است به من دست دهد .  مورد دیگری که جزءاکسسوآر صحنه محسوب میشد ، یک جیپ ویلیز سبز رنگ بود  که معروف بود به جیپ یزید  !!  که در این نمایش / تعزیه ، و نیز خاطرات دوران کودکی من حضوری پر رنگ داشت . برای منی که در آن روز ها دختر بچه پنج شش ساله ای بودم و در حسرت  و رویای سوار شدن به جیپ یزید روزگار میگذراندم .
روال اجرای تعزیه و میزانسن و لوکیشن از این قرار بود :
لوکیشن تعزیه بازار اراک بود و  ناگفته پیداست در آن روزها  بازاراز نظر تجاری تعطیل بود ولی صاحب حجره ها ، دکان ها را باز میکردند و مردم در این حجره ها می نشستند و تعزیه از اول بازار با علم و کتل و علامت و سنج و موسیقی شروع میشد ، که معادل امروزی آن تیتراژ است ! بعد از پایان این قسمت کم کم نمایش اصلی شروع میشد و بازیگران یک به یک وارد صحنه میشدند . شیر همیشه در پشت جیپ سر بازی که متعلق به یزید بود سوار میشد و روی کوهی از کاه می نشست و مدام کاه ها را با مشت از کف جیپ برمیداشت و به سرو کله خود میریخت و در تمام این مدت حمید پسر عمه من که هم سن و سال من بود پشت جیپ در کنار شیر و ناظر بر احوال او، خبردار می ایستاد . کت و شلوار حمید که مختص این روز ها بود به رنگ آبی آسمانی بود و عین لباس ارتشی ها دکمه های طلایی و درجه داشت . یک عینک با فریم سفید و شیشه های سیاه هم میزد کلی مدال هم از روی جیب هایش آویزان بود . من روزها و شب ها در حسرت و آرزوی این بودم که ایکاش منم چون حمید میتوانسنم سوار بر ماشین یزید شوم و  در کنار شیر به ایستم . ولی متاسفانه  کارگردان و تهیه کننده  به دلیل جنسیتم مرا در این نمایش شرکت نمیپذیرفتند و مورد عنایت قرار نمیدادند . . همین موضوغ باعث شده بود من از حمید بیچاره نفرت پیدا کنم !!! و حتی یک بار آرزوی مرگ او را کردم . ولی ننه ،  که همیشه بیش از هر کسی به احوال و دغدغه های من آگاه بود  یک شب تاسوعا به من گفت : غصه نخور !  زن نیستم اگر پس فردا تو را سوار جیپ یزید نکنم . و فورا چادرش را سرش کرد و رفت و مستقیما با شیر وارد سازش و مذاکره شد و  بعد از یک ساعت مذاکره شادمان و سر مست از این پیروزی برگشت  در حالی که موفق شده بود موافقت شیر راجلب کند . به خانه که آمد با خوشحالی مرا بغل کرد و با خنده گفت : با شیر قرار گذاشتم پس فردا که جیپ از جلوی حجره ما رد میشه ، همون جا من تو را بغل کنم و ببرم دم جیپ و تحویل شیر بدم . و کارگردان و تهیه کننده را در مقابل کار انجام شده قرار بدیم . احساس غرور و تبختری که آن روز از این پیروزی ظاهرا دست نا یافتنی به من دست داد یکی از شیرین ترین خاطرات دوران کودکی من است . پیروزی در مقابل حمید که همیشه از این بابت به من پز میداد ،  و فضیلتی که برای پسر بودن خودش قائل بود . ننه ، یاور و پشتیبان همیشگی من بود که یک بار دیگر چون همیشه  ، یکی دیگر از آرزوهای کودکی مرا برآورده کرده بود .
روزی که حکایت جیپ یزید را برای آستیم تعریف کردم ، گفت : یک نمایش بی نظیر میتوان بر این اساس نوشت . و این کار را کرد .
#داستانهای             .

۱ نظر:

  1. Sports Betting - Mapyro
    Bet the moneyline from poormansguidetocasinogambling 1:25 titanium metal trim PM to 11:00 PM. See more. MapYO Sportsbook features live odds, live casinosites.one streaming, 출장안마 and worrione detailed information.

    پاسخحذف