یکروز خانم +Parirokh Hashemi به من ایمیل زده بود که یک عدهای هستند که خیلی زود تا نام علم میآید مرعوب میشوند، چارهای هم داریم رضا؟ پس به این امید که این متن برسد بدست آن ملای ترجمهچی، آن خداناباور مؤمن و آنکه پای منبر آن عالم دانشمند نشسته چاره را خدمت خانم هاشمی عرض میکنیم:
روزی مشروطهخواهان فهمیده بودند که نفوذ کلام ملاها را ندارند به همین خاطر دست به دامن ملاها شدند تا برابری و برادری تا مجلس و دولت تا حزب و مطبوعات را در جیب ملاها قرار دهند و آنها این مفاهیم را به واژههایی عامیانه تبدیل کنند. پیشتر عضدالملک به مشروطهخواهان نصیحت داده بود به جای زدن ریشهی دربار بیایید بروید سراغ تعلیم و تربیت و آنچه خواهید من به شما ارزانی خواهم داشت. پیام پنهانی در کلام عضدالملک بود: تا پایین را کاری نکنید بالا تفاوت چندانی نمیکند. مشروطه خواهان گوش ندادند و دست به دامن ملاها شدند تا برخی از مفاهیم را ملاها برای جماعت همهفهم کنند. مشروطهخواهان باختند راستش را بخواهید هرکاری میکردند بازنده بودند. وقتی دست به دامن ملا شدند نظارت فقیه بر قانون اساس روی کار آمد، حاشیهنشین شدند و حتی این تقیزاده مشروطهخواه بود که قتل بهبهانی را به او ربط دادند. اگر هم دست به دامن ملاها نمیشدند خوب نتیجهاش روی کار آمدن پهلوی اول شد تا مجوز تاسیس حوزه علمیهی قم را برای حائری یزدی صادر کند و تمام آن مشروطهخواهان را یا گردن بزند یا حبس کند یا فراری دهد.
گذشت تا ما رسیدیم به فصل جمهوری اسلامی آنهم جایی مثل گوگل پلاس. یک عده آمدند دیدند نفوذ کلامی ندارند هرچه میگویند کمانه میکند به سمت خودشان. بعد فضای پلاس را دیدند متوجه شدند دیگر مانند دورهی مشروطه نیست که سواد داران کمتر از ده درصد باشند حتی حدس زدند که نیمی از جماعت پلاس مدرکی بالاتر از دیپلم دارند. اینها گفتند چرا نفوذ کلام نداریم؟ مثل آنروز نیست که جماعت درس نخوانده باشند هرکدام ده مدرک زیربغل دارند یعنی باز باید دست به دامن ملاها بشویم؟ بعد فهمیدند ملاهای جدیدی متولد شدهاند که چند خصوصیت دارند:
اول. ملاهای جدید اهل کتاب هستند مثل ملاهای قدیم که اهل کتاب بودند.
دوم. اغلب قلم ترجمه دارند و به ترجمهچی معروف میباشند مثل ملاهای قدیم که حق ترجمه و تفسیر داشتند.
سوم. علم را در عامیانهترین کلام برای تسخیر قلوب خرج میکنند و معتقدند جهان در تسخیر علم، همان بهشت گمشده است مثل ملاهای قدیم که همهی وعدههایشان به بهشتشهوتناک منجر میشد.
چهارم. حتی برای عشق، دلیلی هورمونی، عصبی و علمی میآورند و معتقدند شخصیترین روابط باید زیر نظر متخصص باشد مثل ملاهای قدیم که اعتقاد داشتند حتی برای رفتن به مستراح هم اولویت پای راست و چپ باید قائل شد.
پنجم. میگویند چون ما مدرک تخصصی داریم هیچکس حق اظهار نظر ندارد حق سخن گفتن منوط به داشتن مدرک است مثل ملاهای قدیم که حق سخن گفتن را مخصوص حوزه رفتهها میدانستند.
ششم. هر دانشی را مسخره میکنند و هر کلامی غیر از علم را به باد تمسخر میگیرند مثل ملاهای قدیم که هیچ دینی را تحمل نمیکردند.
هفتم. جماعت را پای منبر میخکوب میکنند تا پلاس وان بزنند و همخوان کنند مثل ملاهای قدیم که جماعت را میخکوب میکردند.
پس راه اشتباه انجام این دو کار است: یا از نفوذ ملاهای جدید استفاده کنیم که آنموقع قانون و حزب و مجلس دست اینها میافتد و باید برویم در همان حاشیه یا اینکه نه برویم دست به دامن یکی مثل پهلوی اول بشویم و او را به مقام و منصبی برسانیم تا اوی بیانصاف هم اولین کاری که میکند گردن زدن ما باشد و دادن مجوز حوزه به ملاهای جدید.
این حرفها را زدم تا بگویم در هر حال ما نفوذ کلام ملاها را نداریم بر منبر ما کسی حاضر نمیشود چون اهل منبر رفتن نیستیم و مهمتر جماعتی که از روز اول با این دانش بزرگ شدهاند که "علم بهتر است یا ثروت؟" آیا میشود به جز فتح قلبشان توسط علم و ثروت انتظار دیگری از آنان داشت؟جماعتی که حتی اگر علم را انتخاب کرده برای رسیدن به ثروت بوده؟ عصر، عصر علم است و هرآنکه میتواند مرعوب کند باید زیر سایهی علم باشد، جماعت هم همچنان مرعوب خواهد شد.
تنها چارهی ما این است که دلمان خوش باشد به همین چند نفری که گرد هم هستیم فرق ما با آنها این است که آنها به جهانی رضا نمیدهند و ما دلخوشیم به داشتن روستایی سرسبز. ما باید عضدالملک را جدی بگیریم نه برای آموزش برای اینکه به جماعت پایین منبر گوشزد کنیم: این حق شماست که به حاشیه رانده نشوید که مرعوب نشوید و زیر سلطههای بستهبندی شده نروید و چون گروهی یا حلقهای خود سخنگوی خویش باشید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر