۱۳۹۳ خرداد ۸, پنجشنبه

کیمیایی . فرج سرکوهی

آقای سرکوهی گرامی . .   دیروز قبل از این که شخصا مصاحبه آقای کیمیایی با روزنامه شرق رابخوانم .زیر نقد شما در فیسبوک  کامنتی گذاشتم و در مورد ادعا های شما  اظهار تردید کردم چرا که مسعود کیمیایی را از آن میشناسم که اینگونه بی خردانه و غیر قابل دفاع کلامی بر زبانش جاری شود ا 
بنا بر این پاسخ شما را موکول کردم به خواندن مصاحبه ایشان . و خواندم . و الان میخواهم چند پرسش و نکاتی را با شما در میان بگذارم . 
شما کیمیایی را متهم میکنید که در ابتدای انقلاب چند ماهی مسئوولیتی را در تلویزیون ملی عهده دار بوده و با شداد و غلاظ هر چه تمامتر این را گناهی نابخشودنی تصور فرموده اید و به این ترتیب او را فردی خود فروخته به خوانندگانتان معرفی میکنید که عمدتا جوان هایی از این نسل هستند و هیچ تصوری از اتفاقات سال 57 را در ذهن ندارند و با این پیش در آمد ناگهان به صحرای کربلا زده و حکم به معصومیت احمد شاملو میدهید 
از شما میپرسم چند نفر از شما که در آن سالها دستی با قلم آشنا داشتید در خدمت انقلاب و وعده وعید هایی که از جانب آقای خمینی داده میشد نبودید ؟ . تا جایی که من به خاطر دارم تنها سه نفر در آن زمان دست به قلم بردند و در نقد انقلاب و چرایی مخالفتشان با آن پدیده نوشتند که البته در بحبوحه آن همه موافقت ها چه بسیار انگ های ساواکی بودن و غیره را هم تحمل کردند . این افراد محمد آستیم ، مصظفی رحیمی و مهشید امیرشاهی عزیز بودند و بس !
آقای سرکوهی ، بعضی سخنان از فردی چون شما بسیار بعید است . حقیقتا  انگیزه شما از این همه اصراری که به اتهام زدن دارید از چیست ؟ روزنامه شرق را مفتضح و کیمیایی را دروغگو و مصاحبه کننده را بی سواد و نادان خواندن در شان شما نیست . اگر کیمیایی را تا این حد نمی شناسید ، پس باید بگویم چنانچه شخصی را به خوبی نمیشناسید در مورد او قضاوت نکنید که این بسیار از انصاف به دور است . . هر کسی که کوچکترین شناختی از کیمیایی داشته باشد به خوبی میداند که وقتی ایشان میخواهند بگویند فرضا ویزا گرفتن در آن روزها بسیار آسان بود و بخواهد بر این آسانی تاکید داشته بورزد ، میگوید : اصلا حتی لازم نبود بری تو ،یه میز تحریر توی پیاده رو جلو دیوار سفارت گذاشته بودن !!! که این ها همه نشانه های طنازی کیمیایی ست که در تمام مفاطع زندگی او شاهدش بوده و هستیم .
نکته دیگری که باز بد جوری روی آن مانور داده اید این است که باز هم برای اثبات هر چه دروغگو بودن کیمیایی از قول او نقل میکنید که : مصاحبه کننده در مقابل کیمیایی سکوت میکند وقتی که او میگوید با " صادق هدایت " ملاقات داشتم و به او نمیگوید ، شما که با هدایت هم زمان نبوده اید !
آقای سرکوهی ، واقعا همیشه اینقدر خوانندگان خود را دست کم میگیرید با حقیقتا دست کم هستند ؟ شما هیچ فکر نکردید فردی کنجکاو در میان آنها پیدا شود و کل مصاحبه را بخواند و آنگاه شما را به سانسور و تحریف متهم کند ؟ کجای این کلام کیمیایی ربطی به آنچه شما فر موده اید دارد ؟ اگر کیمیایی بگوید : در این گوشه میتونستی گاری کوپر را ببینی و در آن گوشه صادق هدایت را ، به این معناست که که این دو فرد را رو در رو ملاقات میکنی یا هر یک از آنها را بر پرده جادویی سینما !؟
در خاتمه لازم نیست که در مورد احمد شاملو که از قضا شعرش را بسیار دوست دارم چیزی بگویم که به قول معروف دستش از دنیا کوتاه است و پاسخ نمیتواند 
بلندترین شیونم را بر جنازه فضیلت ها سر میدهم تا ردالت در درد ناچیز خود بمیرد .به راستی مبارکباد این عصر درخشان را به چه کسی باید گفت ؟  
 ایران ما یک شئامت منحصر به فرد را از سر گذرانیده است و گاه انسان میتواند حتی به دردمند بودن خود نیز بنازد . درد ایران و اسلام و انسان را بنازم           

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر