۱۳۹۲ آذر ۳, یکشنبه

رضا رادمنش

  
از آتئیستی علم‌پرست می‌پرسند : چرا خدا را کنار نهادی ؟ پاسخ می‌دهد ، همه‌ی بدبختی‌های دنیا به‌خاطر وجود خداست ، بی‌خدا 
شدم تا دنیا را نجات دهم ، بعد می‌گویند : چرا وقتی خدا را کنار گذاشتی ، شروع به پرستش چیزی به نام علم کردی ؟ می‌گوید : جانشین بهتری پیدا نکردم…..
این ، داستان جمعی از آتئیست‌های ایرانی است .همان جمعی که آن اندازه از هویت خویش تنفر دارند که گفته‌اند:  متاسفانه چهره‌ی من داد میزند ، خاورمیانه‌ای هستم و  احتمالا تا آخر عمر به هر زبانی هم صحبت کنم لهجه‌ی خاورمیانه ای ام را خواهم داشت . و متاسفانه همه عمر یا بخش مهمی از عمرم را باید در این مملکت زندگی کنم .  هر جا هم بروم مهر خاورمیانه ای روی پیشانی‌ام است.
در برخورد با علم ، دو نوع نقد داریم . یکی نقد درون گفتمانی و دیگری نقد برون گفتمانی . نقد درون گفتمانی ، به ابزارها ، عناصر، روش‌ها و متدهای مختلف می‌پردازد و علم را از درون نقد می‌کند . مثلا درگیری پزشکان گوش و حلق و بینی ، با جراحان زیبایی را دید‌ه‌اید؟ هرکدام صدها دلیل علمی (همان فکت دکتر جیم) روی کاغذ می‌آورند که حق جراحی زیبایی با ماست . هر دو از نقد درون گفتمانی استفاده می‌کنند تا به ثروت ، منزلت و جایگاه مناسب برسند و همچنین شیوه‌ی دیگر جراحی را به حاشیه برانند. نقد درون گفتمانی ، مخصوص متخصصین و کسانی است که به آن علم خاص مسلط هستند و با ابزار آن آشنا و احتمالا مدارکی دال بر تخصص دارند و دوره‌هایی در این زمینه گذرانده‌اند.
اما نقد برون گفتمانی در مورد علم چیست ؟ یکی از نقدهای برون گفتمانی به علم بررسی رابطه‌ی بین علم و قدرت است . در این نوع نقد ، دیگر با شیوه‌های خاص یک علم ، کاری ندارید، سوال شما این نیست که ، چه شیوه‌ای بهتر است ، یا با چه درصد خطایی فرضیه ای رد یا تایید می‌شود. در نقد برون گفتمانی با آثار و پیامدهای رابطه‌ی علم و قدرت سر و کار دارید. پیامدهای این رابطه چیست :
اول - پنهان شدن قدرت در پس علم ، که منجر به بقا و دوام قدرت می‌شود .
دوم - ظهور علم ، در پیوند با زمینه‌های اجتماعی و به حاشیه بردن سایر دانش‌ها .
سوم - سرکوب کردن انسان‌هایی که به شیوه‌هایی غیرعلمی و غیرتخصصی سخن می‌گویند .
اول : چگونه شد که در زمان جنگ ایران و عراق پزشکان اعلام نمودند پای مرغ برای سرماخوردگی مفید است وموجب غضروف‌سازی می‌شود . اما چند دهه بعد اعلام کردند چنین چیزی صحت ندارد؟ در واقع پیوند بین دانش و قدرت در یک شرایط اجتماعی خاص منجر به بقا قدرت می‌شود تا مواد غذایی جبران شده و جامعه انضباطی دوام یابد. (در این مقاله) همچنین می‌توان به آوردن سویا بر سفره‌ی ایرانی در چندسال پیش نظر کرد و پرده از این رابطه برداشت .
دوم : در کتاب اسطوره‌ی زیبایی می‌خوانیم : ریشه‌ی صنعت جراحی زیبایی … به آیین  بیمار انگاریِ زنان  در دورۀ ویکتوریایی بازمی‌گردد که فیزیولوژی ، محرک‌ها و میل‌های طبیعی و سالم زنانه را مریض و معیوب قلمداد می‌کرد . در واقع شاهد این هستیم که چطور علم در پیوند با زمینه‌های اجتماعی شکل می‌گیرد و متولد می‌شود، یعنی یک تلقی عامیانه در مورد زنان به وجود می‌آید و از آنجا علمی پا می‌گیرد و پس از آن “ زن سالم ” که مشغول یک زندگی عادی است را به بیمار تبدیل می‌کند و به تیغ جراح می‌سپارد.
سوم : چندی پیش سایتی در مورد داروی تالی‌دومید که منجر به نقص عضو بیست و پنج هزار کودک شده بود ، مطلبی نوشته بود اما پزشکی ایرانی معترض می‌شود ، چگونه بدون داشتن تخصص در مورد قطعی دست و پا اظهار نظر می‌کنید ؟(+) می‌دانید داستان از چه قرار است ؟ حتی اعتراض به قطع عضو هم نیازمند این می‌شود که تخصص داشته باشید و انسان غیرعلمی محکوم به سکوت می‌شود.
نگاه مومنانه ، در همه حال این پتانسیل را دارد که منجر به کج‌- فهمی شود و چشمان را نابینا کند. هدف این وبلاگ بررسی رابطه‌ی علم و دانش و آثاری است که در نتیجه‌ی آن رخ می‌دهد. اینکه داروی تالی‌دومید به چه علت ، باعث قطع عضو شد، یا جراحی زیبایی را به کدام دسته از پزشکان باید سپرد یا درصد خطای قابل قبول مهندس رودخانه چقدر است برای این وبلاگ مهم نیست . آیا این‌ را آن علم‌ پرست مومن منجمد خواهد فهمید ؟  آیا خواهد فهمید بررسی رابطه‌ی علم و قدرت با بررسی خود علم به صورت مجرد دو چیز متمایز است ؟ بعید می‌دانم ، نگاهی چنین مومنانه و احمقانه امکان مفاهمه را باقی گذارد .
http://fararei.wordpress.com/2013/01/19/125/http://fararei.wordpress.com/2013/01/19/125/

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر