۱۳۹۲ آبان ۱۴, سه‌شنبه

خاطرات من

                      اندوه ننه ، به خاطر حافظ و سعدی ......!


  ننه ای دارم که من و خواهرم و برادر را بزرگ کرده و عاشق موسیقی شجریان و شعر حافظ ه
یه روز نواری از شجریان گذاشتم . نوای شجریان در راست پنجگاه . اجرای جشن هنر در حافظیه . ننه ،  گوش کرد و کلی لذت وافر برد . بعد که نوار تمام شد رو کرد به من و گفت : 
میدونی دارم به چی فکر میکنم  ، پریرخ ؟
گفتم : نه . به چی ؟
گفت : دارم فکر میکنم ، این حافظ و سعدی ,   فقط شراب گیرشون میامده  بخورن و شعرای به این خوبی و
قشنگی میگفتن ... این بیچاره ها ، اگه " وکسی " میخوردن دیگه چه شعرایی میگفتن ؟

یعنی من گرفتمش تو بغلم و صد دفعه ماچش کردم . یک همچی ننه ای دارم ، من .
با ننه بودن عالمی داره ، به خدا !
و چه حکایت ها از ننه میتوانم گفت ، غم نان اگر بگذارد . البته لازم به تذکر است که منظور از وکسی ، همان " ویسکی " ست .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر