با سپاس از " رضا رادمنش " برای مهر بی پایانش . و قلم زیبایش ، که این بار زیبایی قلمش به نام من
و روز من ، رقم خورده است.
***********
.سالی که تو آمدی من آبانش را به خاطر نمیآورم، اما بعدها کسی به من گفت آبان آن سال، سال رنگها بوده، سالی که همهچیز بوی زندگی میداده
شاید به همین خاطر است که تو حالا سرشار از رنگهای دلبرانهای و بوی زندگی میدهی حتی در فصلی که معروف است به خزان.
تو ناب ترین رفیقی هستی که میشود با او به سفر رفت، با او نوشید، با او از مرز رسوایی عبور کرد با او قدم زد در کوچهای که بوی اکتبر آن شهر را برداشته است.
پریرخ هاشمی عزیز من، آن نازنین روز به دنیا آمدنت آن میلاد دوست داشتنیات مبارک، گرامی، عزیز و یکتا
و روز من ، رقم خورده است.
***********
.سالی که تو آمدی من آبانش را به خاطر نمیآورم، اما بعدها کسی به من گفت آبان آن سال، سال رنگها بوده، سالی که همهچیز بوی زندگی میداده
شاید به همین خاطر است که تو حالا سرشار از رنگهای دلبرانهای و بوی زندگی میدهی حتی در فصلی که معروف است به خزان.
تو ناب ترین رفیقی هستی که میشود با او به سفر رفت، با او نوشید، با او از مرز رسوایی عبور کرد با او قدم زد در کوچهای که بوی اکتبر آن شهر را برداشته است.
پریرخ هاشمی عزیز من، آن نازنین روز به دنیا آمدنت آن میلاد دوست داشتنیات مبارک، گرامی، عزیز و یکتا
23 آبان 91
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر