۱۳۹۳ خرداد ۸, پنجشنبه

خاطرات آدم هایی که دیگر در میان ما نیستند .

این عکس گذرنامه شاهنشاهی منه . در واقع اولین گذرنامه مستقل من . تا قبل از این در گذرنامه پدر مادرم بودم . وقتی داشتم ورقش میزدم ، آهی از حسرت کشیدم . این همه کشورهایی را که رفتم یادم نمیاد به یک سفارتخانه برای  گرفتن ویزا مراجعه کرده باشم . البته به غیر از کشورهای عربی - مصر و سوریه -.که اونام تازه خوشامد گفتن و از این که یک ایرانی میخاد به کشورشان سفر کند  کلی به خودشان بالیدن و گفتن برای ما باعث افتخار است که شما به کشورمان سفر کنید . به یاد شهر زیبای دمشق افتادم و حلب اکه دیگر جز مشتی تل خاک چیزی از آن باقی نمانده است . و شهر زیبای قاهره  با هفت خزار سال تاریخ مکتوب و آن همه بناهای تاریخی و عظیم  که عظمت هر یک از آنها  حقیقتا شگفتی انسان را بر می انگیزد وقتی که فکر میکنی اهرام ثلاثه با آن همه عظمت فقط و فقط با نیروی انسانی ساخته شده است و البته رود آرام  نیل ، که بزرگترین و پر آب ترین رود جهان است با  کافه های زیبای اطرافش که مملو از توریست هایی بود که  در کنار رود  با آرامش خاطر و بدون نگرانی ازگرونگانگیری و ترکیدن بمبی در کنار ،  مشروب هایشان را مینوشیدند ، و شهر زیبای ساحلی اسکندریه در کنار مدیترانه . این همه افراط گرایان و متعصب ها در آن سالها کجا بودند . چرا دیده نمیشدن .این همه نا امنی بختک وار از کجا آوارشد سر....... !!!؟ 
سی و چند سال به عقب برگشتم و تمام خاطراتم را مرور کردم . وقتی به خودم آمدم فقط افسوس و افسوس و افسوس یزایم مانده بود . هم سفرانی که در مصر و سوریه همراه من بودند ، امروز دیگر هیچکدام در این دنیا نیستند . پرویز ناتل خانلری ، سعیدی سیرجانی و آخرین آنها " باستانی پاریزی " بود که اخیرا ما را وداع گفت . 
میخواستم برگه آماده به خدمت و معافی از خدمات سربازیم را هم براتون بذارم  . بماند تا فرصتی دیگر . وقتی که کمی از این حال مزخرفم بیرون بیام .
#داستانهای   

کیمیایی . فرج سرکوهی

آقای سرکوهی گرامی . .   دیروز قبل از این که شخصا مصاحبه آقای کیمیایی با روزنامه شرق رابخوانم .زیر نقد شما در فیسبوک  کامنتی گذاشتم و در مورد ادعا های شما  اظهار تردید کردم چرا که مسعود کیمیایی را از آن میشناسم که اینگونه بی خردانه و غیر قابل دفاع کلامی بر زبانش جاری شود ا 
بنا بر این پاسخ شما را موکول کردم به خواندن مصاحبه ایشان . و خواندم . و الان میخواهم چند پرسش و نکاتی را با شما در میان بگذارم . 
شما کیمیایی را متهم میکنید که در ابتدای انقلاب چند ماهی مسئوولیتی را در تلویزیون ملی عهده دار بوده و با شداد و غلاظ هر چه تمامتر این را گناهی نابخشودنی تصور فرموده اید و به این ترتیب او را فردی خود فروخته به خوانندگانتان معرفی میکنید که عمدتا جوان هایی از این نسل هستند و هیچ تصوری از اتفاقات سال 57 را در ذهن ندارند و با این پیش در آمد ناگهان به صحرای کربلا زده و حکم به معصومیت احمد شاملو میدهید 
از شما میپرسم چند نفر از شما که در آن سالها دستی با قلم آشنا داشتید در خدمت انقلاب و وعده وعید هایی که از جانب آقای خمینی داده میشد نبودید ؟ . تا جایی که من به خاطر دارم تنها سه نفر در آن زمان دست به قلم بردند و در نقد انقلاب و چرایی مخالفتشان با آن پدیده نوشتند که البته در بحبوحه آن همه موافقت ها چه بسیار انگ های ساواکی بودن و غیره را هم تحمل کردند . این افراد محمد آستیم ، مصظفی رحیمی و مهشید امیرشاهی عزیز بودند و بس !
آقای سرکوهی ، بعضی سخنان از فردی چون شما بسیار بعید است . حقیقتا  انگیزه شما از این همه اصراری که به اتهام زدن دارید از چیست ؟ روزنامه شرق را مفتضح و کیمیایی را دروغگو و مصاحبه کننده را بی سواد و نادان خواندن در شان شما نیست . اگر کیمیایی را تا این حد نمی شناسید ، پس باید بگویم چنانچه شخصی را به خوبی نمیشناسید در مورد او قضاوت نکنید که این بسیار از انصاف به دور است . . هر کسی که کوچکترین شناختی از کیمیایی داشته باشد به خوبی میداند که وقتی ایشان میخواهند بگویند فرضا ویزا گرفتن در آن روزها بسیار آسان بود و بخواهد بر این آسانی تاکید داشته بورزد ، میگوید : اصلا حتی لازم نبود بری تو ،یه میز تحریر توی پیاده رو جلو دیوار سفارت گذاشته بودن !!! که این ها همه نشانه های طنازی کیمیایی ست که در تمام مفاطع زندگی او شاهدش بوده و هستیم .
نکته دیگری که باز بد جوری روی آن مانور داده اید این است که باز هم برای اثبات هر چه دروغگو بودن کیمیایی از قول او نقل میکنید که : مصاحبه کننده در مقابل کیمیایی سکوت میکند وقتی که او میگوید با " صادق هدایت " ملاقات داشتم و به او نمیگوید ، شما که با هدایت هم زمان نبوده اید !
آقای سرکوهی ، واقعا همیشه اینقدر خوانندگان خود را دست کم میگیرید با حقیقتا دست کم هستند ؟ شما هیچ فکر نکردید فردی کنجکاو در میان آنها پیدا شود و کل مصاحبه را بخواند و آنگاه شما را به سانسور و تحریف متهم کند ؟ کجای این کلام کیمیایی ربطی به آنچه شما فر موده اید دارد ؟ اگر کیمیایی بگوید : در این گوشه میتونستی گاری کوپر را ببینی و در آن گوشه صادق هدایت را ، به این معناست که که این دو فرد را رو در رو ملاقات میکنی یا هر یک از آنها را بر پرده جادویی سینما !؟
در خاتمه لازم نیست که در مورد احمد شاملو که از قضا شعرش را بسیار دوست دارم چیزی بگویم که به قول معروف دستش از دنیا کوتاه است و پاسخ نمیتواند 
بلندترین شیونم را بر جنازه فضیلت ها سر میدهم تا ردالت در درد ناچیز خود بمیرد .به راستی مبارکباد این عصر درخشان را به چه کسی باید گفت ؟  
 ایران ما یک شئامت منحصر به فرد را از سر گذرانیده است و گاه انسان میتواند حتی به دردمند بودن خود نیز بنازد . درد ایران و اسلام و انسان را بنازم           

۱۳۹۳ خرداد ۱, پنجشنبه

ترانه " یادگار کودکی " .. زنده یاد دلکشP;P

Delkash-دلکش : "ساز شکسته -کامل "- نیلوفر(دلکش) ، شهر آشوب

Delkash-دلکش : "ساز شکسته -کامل "- نیلوفر(دلکش) ، شهر آشوب

کنسرت باشکوه شادروان دلکش در آمریکا با مولود زهتاب 1 . آخرین کنسرت دلکش در 1999 در امریکا

DELKASH, دلکش

۱۳۹۳ اردیبهشت ۳۰, سه‌شنبه

ولتر



سالها پیش به مناسبتی مطلبی را در جایی نوشته بودم و نقل قولی از  "ولتر " در آن متن آورده بودم . و در چند روز گذشته که از فرط نگرانی در باب " آزادی های یواشکی " خانم علی نژاد من نیز مطلبی نوشتم و مخالفتکی با ایشان کردم ، دخترکی جوان ناگهان مرا ارجاع داد به مطلبی که در سالهای گذشته  نوشته بودم  و نقل قول  " ولتر " !

ولتر میگوید : جانم را میدهم تا حرفت را بزنی .
باور کنید با شنیدن این حرف از دهان دخترک ، چهار ستون بدنم لرزید و با خودم فکر کردم هر یک از ما که گاهی دست به قلم میبریم تا کجا و چقدر باید مسئوول حرفی باشیم  که ممکن است با برداشت غلط یک خواننده مآلا به فاجعه ای جبران ناپذیر بیجامد ؟
در همین لحظه لازم میدانم به تمام خوانندگان احتمالی آن متن بگویم : ولتر میگوید :
من جانم را میدهم . نگفته است تو ، او ، آن یکی و همه شما جانتان را بدهید تا من حرفم را بزنم  !
هنگ کردم و بیش از این چیزی نمیتوانم گفت که شور شوربختی همه چیز شوریده ام میدارد .اگر تقصیری هست به عهده من است  . این گردن من و این هم تیغ قهر شما .  نطع و شمشیر بخواهید و گردن بدخواهتان را بزنید .

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۶, جمعه

دو کلمه حرف حساب با معصومه علی نژاد و.....

                              دو کلمه حرف حساب با معصومه علی نژاد و کمپنش !!

سر کار حانم یک بار دیگر شما اصلاح طلبان بر موج نارضایتی مردم ایران سوار شدید تا همه چیز را به نام و کام خود مصادره کنید . مبارزه زنان شریف این مرز و بوم از سالهایی شروع شد که شما هنوز در گهواره بودید . از سال 58 و اولین باری که آقایان زمزمه حجاب را شروع کردند و نظاهراتی که بدون همراهی آقایان شکل گرفت و باعث شد تحمیل حجاب تا سال 60 به تعوبق بیفتد . به خاطر دارم در آن روز اهانت هایی در قالب رکیک ترین واژه ها از توده ای جماعت شنیدیم و...........نمیخواهم تاریخچه بگویم که فقط اشارتی بود که بدانید چنانچه مقاومتی نبود امروز حجاب برتر بر سر زنان رفته بود و دخترکان ما دیگر با هیچ قیمتی قادر به باز پس دادن آن نبودند . خواستم اشارتی کرده باشم که بدانید عارض آستان شما به جدّ در این راه مبارزه کرده و هزینه پرداخته است 
سرکار خانم ! در باب شما حرف و حدیث بسیار است . به یاد دارید حتی زمانی که به خارج از کشور عزیمت کردید تا همین اواخر نیز حاضر نیودید جلوی دوربین رسانه ای بدون آن کلاه مسخره ظاهر شوید ؟چگونگی کشف حجاب  تان را چی ؟ به یاد دارید ؟ شاید خوانندگان این متن مسبوق به سابقه  نبانشند پس اشاره ای میکنم .  
 در یکی از برنامه های " افق " صدای امریکا چند لحظه قبل از این که برنامه روی آنتن برود شما ناگهان متوجه شدید که حجاب خود را فراموش کرده اید به همراه بیاورید !!!!؟ و آقای دهقانپور مجری برنامه هم که شاید چون ما از این همه تظاهر ، ریا و نان قرض دادن شما به..........بگذریم . به تنگ آمده بود عین ماجرا را جلوی دوربین زنده مطرح کرد . بادتان هست چگونه شوک شدید؟ و چون معمول نیست بتوان آب رفته را به جوی باز آورد به ناچار مجبور به کشف حجاب شدید  و اندکی بعد و در چشم بر هم زدنی در عداد مبارزین حجاب اجباری در آمدید !
سرکار خانم ! داستان مبارزه با حجاب یکی از آن مقولاتی ست که به بهترین نحو و در کمال عقلانیت راه خودش را پیدا کرده و به خوبی پیش میرقت . بدون هیاهو ، بدون جنجال . چرا با اینگونه افراط کاری و غوغا سالاری  جماعت چماق به دست منتظر دستور و جان بر کف  را تحریک به سرکوب بیشتر میکنید ؟
" آزادی یواشکی " مورد نظر شما از چه مفوله ایست ؟ . پیش از آن که شما دل به دریا بزنید و بدون حجاب در آشپزخانه ای در کنار سه زن دیگر عکس یادگاری بگیرید . سرکار خانم ستوده عزیز ما در زندان ، خوب دقت کنید در زندان از زیر بار حجاب شانه خالی کرد و تاوانش را که محروم شدن از دیدار بچه های نازنینش یود ، داد . از خودم نمیگویم که به قول امروزی ها حمل بر ریا نشود  از سایر هنرمندانی هم نمیگویم که علیرغم شما که ظاهرا در فرنگ ماندگار هستید برای سفری ، جشنواره ای ، چیزی به خارج از کشور آمدند و حجاب از سر برداشتند و مصاحبه کردند و پاسخ مجری برنامه را هم با بوسه ای دادند . بر روی صحنه  آوازخواندند. بدون حجاب یواشکی در "اسکار " شرکت کردند  و در کمال شهامت به کشور باز گشتند سرکار خانم  ! من و امثال من که فریب این کمپین ها و موج سواری های شما را نمیخوریم . در این روزها هم به اندازه کافی از تمام کسانی که سر سوزنی عقلانیت در سر داشتند واکنش های مخالف و در خور شنیده اید  میماند دخترکان کم سن و سالی که  از روی رقابت و چشم و هم چشمی  آزادی یواشکی از نوع علی نژادی را مزه مزه کنند و خدای نا خواسته زیر ضرب و شتم چماق دار های رژیم بیفتند  شما چگونه میتوانید پاسخ خانم همسایه مرا بدهید که دخترک 15 ساله اش را با این انگ که به سفارش " مسیح علی نژاد "  با لباس بد فرم به خیابان آمده ، کنک خورده و بازداشت شده است بدهید ؟ 
خانم علی نژاد بد کرده اید . شما نیز همچون بعضی  دیگر در خارج از کشور نشسته اید و مردم درون را پیوسته به رشادت تشویق میکنید . بعضی نیز پا را یک قدم فراتر میگذارند و در تلویزیون پارس مردم درون را به بی عرضگی متهم میکنند و از آنها میخواهند که به هنگام اعدام یورش ببرید و اعدامی را از چوب دار نجات بدهند . سپس با طلبکاری خطاب به مردم شریف ایران میگویند : پس شهامت و شجاعت ایرانیتان کجا رفته است ؟!! ایکاش شما و همه کسانی از جنس شما میدانستید که انشقاق و گسست بین مردم درون و برون کشور چقدر مخرب است و چه کسانی از آن منتفع میشوند . میدانم که نمیدانید 
سینه ام پر از حرفهای ناگفته است . ولی کوتاه میکنم  و شما را به حنجره در خون نشسته و جمجمه های شکسته قربانیان 88 سوگند میدهم مطالبات آن جنبش شریف را تا حد " آزادی های یواشکی " تقلیل ندهید .
. به راستی نمیدانم مبارکباد این عصر درخشان را به چه کسی باید گفت ؟ تنها این را میدانم که ایران  ما یک شئامت منحصر به فرد را از سر گذرانیده است . و چه زیبا و غریب است که انسان میتواند حتی به درد مند بودن خود نیز بنازد !
  درد ایران و اسلام و انسان را بنازم .
    بلندترین شیونم را بر جنازه رذیلت ها سرمیدهم تا رذالت در درد ناچیز خود بمیرد

۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۶, سه‌شنبه

به کدام سو میرویم ؟

                           به کدام سو میرویم ؟

شکسپیر میگوید : 
توده ها به آن سویی میروند که تحریک میشوند . و در نهایت به آن تعظیم میکنند . 
                
 گورباچف از بوش پدر قول گرفته بود که امریکا به طرف جمهوری های سابق روسیه نرود . ولی امریکا در این سالها چند بیلیون دلار هزینه کرد اوکراین را ابتدا بی ثبات و بعد وارد ناتو کند . روسیه هم طاقت  نیاورد و دوباره اوکراین را تصاحب کرد .و اینها همه از اشتباهات امروزه امریکا ست و در نهایت موفقیت با روس ها خواهد بود و چنانچه امریکا دست به جنگ هم بزند همچون جنگ هایی که تا به امروز کرده بازنده و متضرر خواهد بود . سیاست های غلط امریکا باعث نزدیکی چین و روسیه  شده است و این همان چیزی ست که برای امریکا بسیار خطرناک است . اختلاف چین با امریکا بر سر جزایر ژاپن و اختلاف روسیه با امریکا بر سر اکراین بانی نزدیکی روسیه و چین شده است . از طرفی در مقابل اوضاع بد اقتصادی  امریکا و  دوستانش در اتحادیه اروپا و ریموت کامل اقتصاد روسیه در سالهای بعد از فروپاشی شوروی و نزدیکی این دو کشور،   امریکا در پهنه جهانی اعتبارش را به کلی از دست داده است و این بی اعتباری  زمانی برای ابر قدرتی اتفاق میافتد که دشمنانش دیگر از او نمیترسند و دوستانش نیز دیگر به او اعتماد ندارند . همانطور که عربستان و نیز اسراییل هر یک ساز خودشان را میزنند . عربستان که تا همین اواخر در سیاست خارجیش تابع امریکا بود ، در مورد ایران  به کلی از امریکا مایوس شده است و  دلارهای نفتی خود را به پاکستان سرازیر کرده است  تا عنداللزوم از توان هسته ای پاکستان بر علیه ایران استفاده کند . اسراییل نیز به کرات گفته است چنانچه لازم باشد به تنهایی و با مسئوولیت خود گزینه نظامی را در مورد ایران اجر اء خواهد کرد و منتظر چراغ سبز امریکا نخواهد شد   این همه اشتباهات امریکا نمیدانم از کجا سرچشمه میگیرد .؟
مشاورین دولت  امریکا  واقعا اشتباه  میکنند یا آگاهانه دست به این کار میزنند ؟ ممکن است پای دسیسه و توطئه در میان باشد ؟ آیا ممکن است لابی های کشورهای جهان  تا عمق کاخ سفید رخنه کرده باشند ؟ یا شاید مشاورین امروز کاخ سفید که عموما جوان و روشنفکر و آکادمیک و در عین حال بی تجربه  هستند   فقط میتوانند گزینه ها را نشان یدهند ولی انتخاب را به سیاستمداران واگذار میکنند . دکتر اسد همایون میگوید : اوباما سیاستمدار کهنه کاری نیست  از دانشگاه  در آمد و بدون هیچ تجربه سیاسی و به ویژه اطلاعات  ژئو پولتیک راهی کاخ سفید شد هر چند که نمیتوان کاهش و کاستی اعتبار جهانی امریکا را به تمامی به گردن اوباما گذاشت  ولی در عین حال نمیتوان هم انکار کرد که اشتباهات و تصمیم های او  باعث تسریع روند بی اعتباری امریکا در بین متحدان و دوستان امریکا  شده است و  انتقادهای جمهوریخواهان و به ویژه " مک کین " است که سازش او را با ایران و سوریه نکوهش میکنند . و اما  ، بر کسی پوشیده نیست که من  طبعا به هیچ وجه نگران بی اعتباری  امریکا در جامعه جهانی نیستم . نگرانی من عمدتا از قدرت گرفتن چین و به ویژه  روسیه است که  ظاهرا دوباره به فکر کشور گشایی افتاده است . اخباری که از کشورهای آسیای مرکزی میرسد ، و همه میدانیم این کشورها بعد از فرو پاشی شوروی و استقلال در اوضاع اقتصادی بدی به سر میبرند مردم این کشورها به طور شفاف بیان میکنند که در آرزوی این هستند که دوباره از اقمار روسیه و تحت الحمایه آنها در آیند . آیا جامعه جهانی دست روی دست خواهد گذاشت تا روسیه یک بار دیگر دوران امپراطوری خود را تجدید کند و تا قلب اروپا پیش برود و دیوارهای تازه ای را بر پا کند ؟ یا تحمل نمیکند و مصیبت جنگی ویرانگر را تجربه خواهیم کرد ؟ این اخبار مرا به شدت نگران آینده کشور خودمان میکند . شما نگران نیستید ؟
لطفا با حرف های دلگرم کننده مرا از نگرانی بیرون بیاورید . ذوّات وجودم وابسته به جزء جزء ذرّات این آب و خاک است و رفتن ، نمی توانم  . شما بگویید ، چه کنم !؟