۱۳۹۲ آبان ۱۹, یکشنبه

داستان های ناتمام ...

     
  اسماعیل خلج و داستانهای ناتمامش.................


همیشه اسماعیل خلج را دوست داشتم . و همیشه منتظر بودم کاری را بر صحنه
ببرد . از سالهای دور میگویم . سالهای رونق تآتر و محیط کوچک و صمیمی
" کارگاه نمایش " در آن کوچه بن بست در جهار راه یوسف آباد و جمهوری فعلی .
سالهایی که تآتر ، ارزش بود . منزلتی داشت .و هنوز هیچ بازیگر تآتری خاک
صحنه را با زرق و برق سینما عوض نمیکرد . سالهایی که " عباس نعلبندیان "
. " بیژن مفید " . حمید سمندریان " . " آشور بانی پال بابلا " ." فرخ غفاری
و.................بسیاری دیگر هنوز زنده بودند و " آربی آوانسیان "
شهره آغداشلو " و بسیاری دیگر رخت غربت برنبسته بودند . سالهایی که تآتر
تجربی یک حقیقت بود و " کارگاه نمایش " امکان تجربه را برای هر جوان عاشق
تآتری فراهم میکرد تا خود را بورزد و بورزاند . سالهایی که  هنوز " خسرو
شکیبایی " سینما را در شان خود نمیدانست و صحنه تآتر برای بازیگر قَدَر در
  جکم معبد بود. سالهایی که همه چیز رنگ و بویی دیگر داشت .  و دلِ خوشی بود برای دیدن تآتر.  بیش از این نمیتوانم گفت که
شور شور بختی همه چیز شوریده ام میدارد .
و اما ، دیشب به دعوت " گلچهره سجادیه " و بعد از سالها برای دیدن کاری
از " اسماعیل خلج " به سالن چارسو رفتم . همانطور که از خلج انتظار میرفت
، این بار نیز او به مردم حاشیه پرداخته بود . به مردمی که هیچ کس به
خوبی او ، آنها را نمیشناسد،  لمس و زندگی نمیکند . مردمی که هر روز در زندگی
روزمره خود آنها را می بینیم . ولی در روزمره گی هایمان گم میشوند و از
کنارشان میگذریم . خلج این افراد را بر صحنه تآتر شهر رو به روی ما
مینشاند و وادارمان میکند به آنها گوش دهیم . . دیالوگ هایی که خلج در
دهان بازیگرانش مینشاند ، به خوبی نشانگر  شناخت عمیق او از قشر
حاشیه نشین است . اگر دیالوگ نویسی " کیمیایی " در سینمای ایران خاص و منحصر به
اوست . همین خصیصه در تآتر به خلج تعلق دارد  همانطور که در سینمای
ایتالیا به " پازولینی " . زنی که کف خیابان بساط پهن میکند و سیخ کباب
میفروشد . پسرک و دخترکی که فال میفروشند و پدر یکی ، مادر دیگری را به
همسری گرفته و پیرمردی که تمام در آمدش منحصر به ترازویی ست که گاهی رهگذری با سکه ای
خودش را وزن میکند و هنگامی که به دخترک میگوید ، منم وقتی به سن شما
بودم  ، تصنیف میفروختم . دخترک میپرسد ، تصنیف دیگه چیه ؟ همه برای ما آشنا
هستند .
آقای خلج دست شما درد نکند . خسته نباشید . دوباره مرا به سالهای دور ، به گذشته ها
بردید . حیف است  ، نسل حاضر کارهای ارزنده ای  چون " جمعه کشی " . " حالت
چطوره مش رحیم " و " گلدونه خانم " و " احمد آقا بر سکو" را بر صحنه
نبینند . کارهایی که چندین سال بر صحنه باقی میماندند و همیشه هم بیننده داشتند . حیف
است . نسل حاضر از دیدن آثار شما مجروم بمانند .کشوری که یک تآتر قوی را پشتوانه 
خود ندارد ، حقیقتا هیچ چیز ندارد .
. نمیتوانید یک بار دیگر این آثار را ، آثاری که حتی تحسین "پیتر بروک " و بسیاری هنرمندان 
اروپایی را برانگیخته بود  بعد از چهل سال یک بار دیگر و با تجربیات بیشتری که در این سالها
کسب کرده اید بر صحنه ببرید ؟
این میتواند  برای نسل ما تجربه بسیار ارزنده ی باشد . چرا که خیلی اهمیت دارد شما با چشم خود ببینید
نسل امروز با کارهای چهار دهه پیش شما چگونه ارتباط بر قرار میکنند . بیایید با این مهم وزن خود را
بسنجید . 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر