۱۳۹۲ آذر ۳, یکشنبه

عشق.....



عشق نباید تمنا کند . نباید التماس کند . عشق باید چندان قوی گردد تا مبدّل به حقیقتی گردد . عشق باید به جای اینکه مرا مجذوب کند ، جذب کند . من نمیخواهم چیزی ببخشم . میخواهم تسخیر کنم . نمیخواهم در خود فرو روم . نمیخواهم عشق همه چیز را در من بسوزاند . میخواهم آنقدر عاشق باشم که دیوانه ام بخوانند ، مگر نه این که عشق سر حدّ جنون است ؟
میخواهم آنقدر عاشق باشم که وقتی معشوق را در آغوش میگیرم ، تمام آسمان و گل ها و درختان و رنگ ها و زمزمه جویبار ها را بشنوم  . میخواهم تو را با تمام زیبایی ها در آغوش بگیرم و تمام ستارگان با تو ،  یک جا در گستره بازوانم قرار گیرد . در آن لحظه میخواهم  همه چیز به من تعلق داشته باشد . عشق باید به جای تصرف یک زن یا یک مرد ، تمام گرمای هستی را تصرف کند .
آنگاه که عشق جسمانی و روحانی را در هم آمیختی ، دیگر فرقی نمیکند که او را در کنار داشته باشی یا .......
با او حرف میزنی . صدایش را میشنوی . میخندی ، عطرش را استشمام میکنی و دیگر نمیدانی او بود یا یک موجود خیالی !
اما چه بسیارند که برای نابود شدن ، دوست میدارند   . عشق باید تورا به مکنونات  و اسرار عالم هستی رهنمون کند .
عشق را نباید لگام زد . عشق باید هر آنچه میخواهد با تو بکند  . بله ، باید آن قدر عاشق باشی که دیوانه ات بخوانند مگر نه این است که عشق نهایت جنون است ؟ عشق ، استاد بزرگی ست . در محضر عشق فقط شاگردی کن .

عشقت کند هر آنچه که باید ، تو هوش دار !
شاگرد باش ! عشق تو خود را بس اوستاد

خرداد 92 Ladan L. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر