۱۳۹۲ آبان ۱۴, سه‌شنبه

نکته ها و خاطرات .

           نکته هایی که از ننه آموختم .


قرار بود من و ننه بریم خرید . ننه که حاضر شده بود به من گفت : پس ، پاشو . معطل چی هستی ؟
گفتم : ننه ، صبر کن ، سیگارم تموم بشه ، الان میریم . خیلی عصبانی شد و گفت :
همین جوری دم از برابری میزنی ؟ مگه سیگار چه عیبی داره ، که باید خاموشش کنی ؟ چرا مردا میتونن
تو خیابون سیگار بکشن ؟
درهمین موقع سیگارم تموم و راه افتادیم . همین که ماشین را روشن کردم ، ننه ، پاکت سیگاررا از رو داشبورد برداشت و یه سیگار روشن کرد ، داد دست من و یه دونه هم روشن کرد و گذاشت گوشه لب
خودش ! من که داشتم از تعجب شاخ در میاوردم ، گفتم ، ننه ، من الان سیگار نمیخام . تو ام که اصلا سیگاری نیستی ؟ که ننه خیلی جدی و با تحکّم گفت : بگیر ، بکش حرف نزن !
و آهی جانسوز از دل برکشید و گفت : بالاخره یکی باید این جا بشینه و سیگار بکشه که تو دل و جرات پیدا کنی و بفهمی ، تنها نیستی . منِ بدبخت همیشه  نگران تو وسرنوشت همه زنایی هستم که حقوق خودشون را بلد
نیستن بگیرن . گِل بگیرن در اون مدرسه ای که شما ها توش درس خوندید . من اگه سواد داشتم ........

. *********
و حالا هر بار که در یک محیط عمومی سیگاری روشن میکنم ، میگم : ننه ، همیشه در قلب منی

#داستانهای  

۲ نظر:

  1. من اشکم در اومد خاطرات ننه را خوندم. البته لبخند هم زدم فراوان. چه انسان فوق العاده ای بودن... راستی چه کار خوبی کردید که نوشته هاتون را تو وبلاگ گذاشتید، حالا من می تونم به دوستام که پلاس ندارن آدرس اینجا را بدم که بیان خودشون این نوشته های زیبا و خاطرات شما را بخونن.

    پاسخحذف
  2. من فکر میکنم اگر ننه در شهر به دنیا آمده بود و مدرسه رفته بود برای خودش یک " مارگارت تاچر " بود . باور کن از بسیاری زنهای تحصیلکرده به مراتب جلوتر بود . حیف !

    پاسخحذف