۱۳۹۲ آبان ۱۴, سه‌شنبه

وام شرافتی .

      وام شرافتی.............!


نمبدونم هیچ یک از شما چیزی در مورد  " وام شرافتی " شنیده باشید یانه !  وام شرافتی ، یکی از چند نوع وامی بود که پیش از انقلاب به دانشجو ها میدادن که البته فقط اسمش وام بود . چرا که نه کسی پس میداد و نه دانشگاه در پی پس گرفتنش بود . تقریبا و تا جایی که یادمه مثل کمک هزینه تحصیلی به همه متقاضیان  میدادن . ولی کمک هزینه مسکن را مثلا فقط به دانشجویان شهرستانی که در خوایگاه زندگی نمیکردن  میدادن .
برای گرفتن وام شرافتی باید  میرفتیم  " دفتر امور دانشجویان " و تقاضای وام  میدادیم . بعد ، فقط باید  دست راستمان را بالا میبردیم و میگفتیم  : به شرافت دانشجوییم  سوگند میخورم که بعد از اشتغال به کار ، این وام را به دانشگاه  باز پس خواهم داد . و چون قرار بود دانشجو خیلی شرافتمند باشد ، پس دیگه لزومی نداشت که دفتر دستک امضاء کنیم . ولی خب ، همانطور که قبلا اشاره کردم ، اینا همه یک نماد بود و دانشگاه  در پی باز پس گرفتن وام  نبود . ظاهرا پول نفتی بود که تحت این عنوان قرار بود به دانشجو ها داده شود .
منم چون بقیه دانشجو ها وام شرافتی میگرفتم . گذشت . من لیسانسم را گرفتم  . انقلاب شد . اولین سفری که بعد از انقلاب از کشور بیرون میرفتم ، آخرین لحظه ، مامور مربوطه کارت پرواز را به من نداد و گفت : شما ممنوع الخروج هستید !!!! و در مقابل حیرت و شگفتی من که از او پرسیدم چرا ؟ گفت : راستش علت را معمولا  به ما نمیگن . شما باید برید از دادستانی  استعلام کنید .
در آن سفر " ماندانا " دختر خواهرم که هفت ساله بود همراه من بود . حالا من ناراحت و نگران که چی شده ؟ چرا ممنوع الخروج شدم ؟  من که کاره ای نبوده و نیستم و..............از آن طرف ماندانا خیلی خوشحال بود و همینطور به همه مردم فرودگاه و راننده تاکسی و به هر کی میرسید با خوشحالی میگفت : خاله من خیلی آدم مهمیه ! خاله من اجازه خروج نداره . خاله من.........
آن سالها چون  آدمایی که  ممنوع الخروج میشدن  به هر حال به نحوی شناخته شده بودن این بچه هم فکر کرده بود پس خاله ایشان هم حتما باید آدم خیلی مهمی باشه که ممنوع الخروج شده . هر چی هم که من میگفتم ، ماندی زبون به دهن بگیر . صبر کن تا  ببینم من چه خاکی باید توی سرم بریزم  گوش نمیکرد . با چنان تحسینی به من نگاه میکرد و میگفت : من خیلی خوشحالم که خاله  به این مهمی دارم :))) دردسرتون ندم  . رفتم دادستانی میگم : آقا من چرا ممنوع الخروج هستیم ؟ دفتر دستکی را نگاه کردن و میگن : شما وام شرافتی به دانشگاه بدهکار هستید !!!!!!!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر