۱۳۹۴ مرداد ۱۴, چهارشنبه

خدا قوت مادر ستّار !


دیروز در چهار راه پارک وی ساعت ها ایستاده بودم و خانم گوهر عشقی مادر نازنین ستار بهشتی را نظاره میکردم . پیر زن درد داشت و در اوج مظلومیت و استیصال مردمان را به فعالیت مدنی فرا میخواند .بله!  پیر زن حقیقتاََ و به حق درد دارد . او دلش میخواهد به تنهایی و یک تنه نرگس محمدی را از زندان نجات دهد . از بچه های کار میگوید  از بچه های کاری که دلش برای آنها میسوزد . بچه هایی که هر یک برای او تداعی ستّارش هستند .از فقر و وضعیت بد اقتصادی همسایگان و مردم حاشیه نشین میگوید و چه وسواسی دارد این زن عزیز در انتخاب واژه ها ! مردمانی را میبینم از پیر و جوان و زن و مرد و بیکار و با کار و غنی و ضعیف که یا بی تفاوتی و کرختی از کنارش  میگذرند  مردمی که به همراه روز مرّه گی هایشان با لبخندی او را همراهی میکنند و مردمانی که تنها لحظه ای در کنارش می ایستند و عکسی به یادگار میگیرند و به هنگام رفتن با کلامی چون : مادر ستار خدا قوت ! موفق و پایدار باشی ، دوباره او را با درد و تنهاییش پشت سر خود بر جای باقی میگذارند. پیززن ، فرتوت و لاغر اندام است و نقش داغی که بر دل دارد در جزء جزء اعضای چهره اش نمایان است ولی آنچه در نگاه اول به چشم میاید اینها نیست بلکه استواری اوست . گوهر عشقی چون کوه استوار است و بدون هیچ ترس و تزلزلی از زندان و بازداشت همچنان بر جای خود ایستاده است و مدام و بدون وقفه به دغوت خود ادامه میدهد  . از هیچ یک از رهگذران به خاطر بی تفاوتی وعدم همراهیشان گلایه ای نمیکند . لحظه ای به او نزدیک میشوم و سلام میکنم و همین را از او میپرسم  و اینکه اینجا چه میکند ؟ میگوید این جا نزدیک زندان اوین است و لبخند تلخی میزند و با بزرگواری اضافه میکند که : از این ها گلایه ای ندارم از آنهایی گلایه دارم که نرگس خانم محمدی  و نسرین خانم ستوده و دکتر ملکی و آقای نوریزاد.. .رامعرکه گیر میدانند ! .
 قلبم درد میگیرد . چرا که او هم با هوشمندی میداند درد ما فراتر از مردم عادی کوچه و بازار درد افراد نخبه و روشنفکر و ظاهرا مدعی جامعه است که برای توجیه بی عملی خود معمولی ترین حرکت مدنی و قانونی را تند روی و معرکه گیری نام میدهند . در روزهایی که من جوان بودم  تهور ، شجاعت و از مرزهایی عبور کردن  فضیلت به شمار میامد و مرز شکنان اگر بهایی گزاف را ازجانب حکومت متحمل میشدند خداقل در جامعه  ارج و منزلتی مییافتند ولی امروزه روز، قبل از مواحهه با سیلی حکومت با سیلی همپالکی های قدیم خود نواخته میشوند و مجازات میبینند و به لقب دلقک و معرکه گیر مفتخر میشوند  و البته عمدتاَ از جانب الدنگ های معذورو بی بته ای که روزی به هوای عزّتمندی بیشتر و زندگی و معاش بهتر مهاجرت کردند  و امروزه در نقش ورشکستگان به تقصیر و بی تقصیر از طریق صدای امریکا و بی بی سی پیام دوستانه برای حکومت میفرستند و مجیز و تملق میگویند تا شاید بتوانند دست از پا دراز تر به وطن باز گردند . شگفتا ! که این شاگردان دبستان های متداول سیاست چقدر مهوّع و ابلهانه تملق میگویند و بی ریشگی و حقارت خود را هویدا میکنند .
بلندترین شیونم را بر جنازه فضیلت ها سر میدهم تا رذالت در درد نا چیز خود بمیرد .

       

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر