۱۳۹۲ بهمن ۱۸, جمعه

بندر پهلوی ( انزلی )


نوروز 1357 در انزلی . من و آستیم در سفری به اتفاق مسعود کیمیایی و گیتی پاشایی . در حالی که هیچ  یک نمیدانستیم آیتده چه ارمغانی برای هر یک از ما تدارک دیده است .  مرور عکس های قدیمی پر از حسرت است .پر از آرزوهای فنا شده ، حسرت همه آنچه از دست دادی . حسرت آنچه که باید انجام میدادی و  ندادی . حسرت آنچه که باید میدیدی و ندیدی . حسرت آنچه که باید میگفتی و نگفتی . حسرت آنچه که باید حس میکردی و نکردی .  ولی باز هم نمیدانی ، که اگر میشنیدی و میگفتی و میدیدی و حس میکردی ، آیا روزگارت  قرین این همه سر در گریبانی نبود؟  آیا اصلا تو با هر حرکتی که خیلی هم ختی جسورانه و فکر شده بود میتوانستی چیزی را به دلخواه تغییر دهی ؟ یا فقط گمان میکنی و با این اگر های ساده لوحانه هر روز به سرزنش خودت مینشینی  . زندگی سرشار از نا دانسته ها ست . سرشار از مجهولات و دست آخر سرشار از دلخوشی های کوچکی که به خودت میدهی فقط برای این که زنده بمانی ، زندگی کنی ، نفس بکشی و.................دقمرگ نشوی . تا آن روز که پرده برافتد و نه تو مانی و نه من . روزی با مسعود به این عکس نگاه میکردیم . گفتم : 
مسعود نگاه کن ! از ما چهار نفر ، یک در میانمان  مردیم . فکر میکنی نفر بعدی کیه . من یا تو ؟
بدون تامل گفت : ما چهار تا نیستیم . پنج نفریم و نفربعدی  اونه !
گفتم : منظورت چیه ؟ پنجمی دیگه کیه ؟ 
گفت : عکاسه . نفر بعدی اونه !

۳ نظر:

  1. نگاه چهره هاتون می کنم و فکر میکنم که با همه سختی ها شاد بودید و آرام.
    من هرچند وقت یکبار عکسای خودم و دوستام را میبینم و میدونم که الکی خندیدیم. اینروزا همش فکر میکنم ما چه مون شده؟ نه امیدی؟ چه امیدی، به خدا حیف امید... و انگار داریم مذبوحانه تلاش میکنیم برای هیچ

    پاسخحذف
  2. راستی عکاس چه کسی است؟

    پاسخحذف
  3. قرزانه جان ، راستش اصلا سختی نداشتیم ! به ویژه در قیاس با امروز که باید گفت خیلی هم خوشبخت بودیم .
    نباید اینطور میشد . اینک باید حسرت دوران گذشته را خورد .........
    عکاس ، جوانی بود که عکس های پشت صحنه فیلم های مسعود را میگرفت . و ما یک شب از ویلای گیتی رفتیم بندر پهلوی به دعوت او .....

    پاسخحذف