پریرخ با آن صدایش، آن صدایی که شبیه صدای قصهگوهاست به من میگوید: " ما عاشق آدمها نمیشویم آدمها بهانه هستند، بهانههایی برای عشق ورزیدن..." بعد با خودم میگویم لابد برای این است که صدایش مثل صدای قصهگوهاست چون او آدمها را از بیرون میبیند؛ آنهایی که به بهانه عشق بوسهای بر لب هم میزنند و این بوسه گاهی آنقدر طولانی میشود که یادشان میرود بهانهی عشق بوده...
بعد میگویم: پریرخ ! پس تکلیف بادها چه میشود؟ آن بادهایی که خبرهای خوبی برای ما نمیآورند؟ آن بادهایی که از همان اول تکلیف عشق را میدانند و میگویند طوفانی در راه است؟ با این صداها باید چه کرد؟
میگوید: "اگر یکی از این بادها در گوش من هم بپیچد خوب به صدایش گوش میدهمولی فرار نمیکنم مثل تمام این سالهایی که فرار نکردهام، ماندهام و عشق را زنانه زیستهام. ...."
بعد ادامه میدهد: " اگر فرار کنی تکلیف خاطراتت چه میشود ؟ یک زندگی بی خاطره ، با کوله باری از هیچ ...."
میگویم: آنها که میمانند ، آنها که شجاعت تجربه طوفان را پیدا میکنند برای تمام سالهای نیامده قصه دارند، آنها تن به طوفان میزنند تا خاطرهی آنهایی که فرار نکردند را برای آدمهای بعدی روایت کنند. بعد ادامه میدهم: من میدانم که تو همیشه میمانی، اصلا برای همین است که وقتی حرف میزنی فکر میکنم داری قصهای میگویی. تو تن به روزگار زدهای که حافظهی زندهی این روزهای بدون رویا شوی.
پریرخ میپرسد: "خوب تو چه میکنی پسر؟ وقتی خواستم قصههایم را تعریف کنم تو را کجای این قصهها بگذارم؟ "
میگویم: من نقش زیادی ندارم من دلخوش هستم که تو هرازگاهی داستانی را بگویی، من فقط میخواهم گوش بدهم. نمیخواهم نقشی را به عهده بگیرم. راستی پریرخ اینهمه سال هوس داشتن یک دستیار را نکردهای؟
بعد پریرخ جرف آخر را میزند: " با هم میمانیم و طوفان و گردباد را از سر میگذرانیم و در هوای صاف لبی تر میکنیم و داستانهایمان را با هم مرور میکنیم."
آخر قصه به پریرخ میگویم تو که اینهمه ماجرا بلدی شاید به من نقش بیشتری هم دادی و مرا قهرمان یک داستان هم کردی، میشود؟ کلمههایش وقتی که لبی تر میکند بار سنگین جهان را با خود میکشد. هیچکس در این لحظات یادش نمیماند او تو را برای کدام قصه در نظر گرفته....
کاش یادم میماند.
............................
آنچه خواندید تنها و تنها یک دیالوگ ساده بین من و دوستی جوان در چت روم بود که دوست عزیز و همیشه خوش قریجه من آن را باز روایت کرده اند .
زیبا و دلنشین مثل همیشه
پاسخحذفآزرم جانم درود . چقدر دلم برات تنگ شده و مرسی که میخونی
پاسخحذف