۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۷, جمعه

من و سرطان و.....؟

دوستان عزیزی که در این چند ماه غیبت از نت نگرانم بوده اید و با مهر و عشقتان قلبم را سرشار از زندگی و امید کرده اید ، با سپاس بی پایان از همه شما من برگشتم و پیگیرادامه معالجاتم هستم . بعد از دو عمل جراحی و بیرون آوردن دو عدد غده نا قابل سرطانی باید نمونه برداری از مغز استخوان بکنم و در ادامه مشغول شیمی درمانی شوم . به هر حال بشر زاده اتفاق است و با هر حادثه و اتفاقی باید دست و پنجه نرم کند .
اضمحلال ، زوال ، نیستی ، نابودی ، فنا و هر آنچه بوی مرگ از آن به مشام میرسد در دایره واژگان من جایی ندارد واژگان باید بوی امید بدهند واژگان باید سرشار از آرمان های بلند مدت باشند، هستی بخش باشند و انگیزه زندگانی را در روح آدمی بدمند . باید آن چنان عاشق زندگی باشی که با تمام ذوّات وجودت برای کمیت و کیفیت آن بجنگی و من خواهم جنگید. انگیزه هایم برای بقا شیرین تر و پر جاذبه تر از آن هستند که مرا متوقف و میخکوب کنند روحیه اعتراض را که همیشه در من بوده و هست بیش از پیش در خودم تقویت خواهم کرد و با آن بقایم را بر خداوند نیز تحمیل خواهم کرد . همیشه بر این اعتقاد بوده ام که بیولوژی باورهای انسان را میسازد و با این باور به ستیز با سرطانی که به وجودم چنگ انداخته بر خواهم خاست تا روز معهود ، تا روز سقوط همان کسانی که همواره منتظرش بوده ام و ایمان دارم که آن روز را به چشم خواهم دید - امیدوارم اهل اشارت آن را در یابند .
یک انگیزه بزرگ دیگر در زندگی حضور دوستانی ست که در این روزها هماره در کنارم بوده و همچنان هستند و مهر بی دریغشان در خانه من ، در کنار بساطی که بساطی نیست قلبم را آکنده ازعشق زندگی و جنگیدن برای بقا میکند
در کمال باور مندی به دوستانم اعلان میکنم که سرطان یا هر بیماری مزخرف دیگری ناچیز تر و حقیر تراز آن است که ما را از پای در آورد گاهی این مای ما هستیم که بر بیماری پیشی میگیریم و خود را نابود میکنیم . حقیقت هر چند هم که تلخ باشد از همه چیز عزیز تر است و من از آن فرار نمیکنم چرا که به این یقین رسیه ام که عشق درمان است . کسی نمیداند ، شاید شما هم ندانید که "یقین " اگر درون سینه حکومت کند چه جادویی ست .
گوش کنید !
من طنین خوش آهنگ قدم های نیرومند زندگی را میشنوم ، شما هم میشنوید ؟


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر