۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۴, جمعه

دیوان کبیر

ای خدا ! این وصل را هجران مکن----------------سرخوشان عشق را نالان مکن
باغ جان را تازه و سر سبز دار---------------------قصد این بستان و این مستان مکن
چون خزان بر شاخ و برگ دل مزن---------------خلق را مسکین و سرگردان مکن
بر درختی که آشیان مرغ تُوست-------------------شاخ مشکن مرغ را پرّان مکن
شمع جمع خویش را برهم مزن---------------------قصد این پروانه حیران مکن
گرچه دزدان خصم روز روشن اند------------------آنچه میخواهد دل ایشان مکن
کعبه اقبال ما این درگه است-------------------------کعبه امید را ویران مکن
این طناب خیمه را بر مگسلان-----------------------خیمه توست آخر ای سلطان مکن!
بی تو در یک دم زدن تاوان بود----------------------مهلت عشاق را تاوان مکن
نیست در عالم ز هجران تلخ تر-----------------------هرچه خواهی کن ولیکن آن مکن
----------------------------
هرگاه دچار اضطراب و پریشانی میشوم ونگرانی هایم در مورد آینده مردم و ایران عزیزمان به اوج خود مبرسد به ناگاه بیت های این غزل دیوان کبیر را با خودم زمزمه میکنم و بر خودم میلرزم که اگر خیمه ما چنین و چنان شودمیرات نیاکان ما را چه کسانی به یغما خواهند برد ؟
بیایید همگی با هم بخوانیم :
ای خدا این وصل را هجران مکن هر چه خواهی کن ! ولیکن آن مکن
#شعر  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر