۱۳۹۵ مرداد ۲۶, سه‌شنبه

اسب سرکش درونم.....

با نوشتن برای توست که در فقدانت، تنش هایم رام میشود ....
برایت می نویسم تا تو را نزدیک آورم، که تمام آن لحظات کوتاه را کِش بدهم و تا همین امروز نگهشان دارم. اما بی انصافی است اگر بگویم این بازآفرینی چندباره، فقط کش دادنی ساده و فراخوانی ناکام گذشته است...

من از تو مینویسم و به مدد این نوشتن تو را و خودم را از نو می آفرینم تا تو نه فقط به یک حادثه در گذشته بلکه به چیزی که هر لحظه در حال شدن است تبدیل شوی.

پس تمام تلاش ها برای بازگشت به تو از همان اول پر تنش است چرا که هربازگشتی به تو بازگشت به امر کهنه نیست چرا که از همان اول با فراخوانی در فرمی جدید به امری نو تبدیل میشود و همین نو شدن صدباره است که در فقدانت تمام آن سرکشی های رام نشدنی را سر به زیر میکند...

نوشتن از تو ، نوشتن از زندگی است، فراخوانی هیچ اتفاق کهنه ای نیست امری سراسر نو است. اما این بازآفرینی تا چه زمانی تداوم خواهد داشت؟ تا زمانی که در یک فراخوانی جدید امر کهنه به امر نو تبدیل نشود و این فراخوانی مجدد منجر به رام شدن نشود. همین زمان است که اسب سرکش درونم به دست و پا زدن می افتد و از تمام آنچه پس و پیشش است مدد میجوید تا امر نو را در قالب تکرار بازیابد اما این ناکامی، این شکست فقط با پیدا شدن صدایی، خبری و نوری از چشمان توست که پایان می یابد...

این سالهای زیاد به من میگویند هیچ راهی جز پناه بردن صدباره به تو ممکن نیست. قرار نیست هرگز این سرکشی ها با پناه بردن به دیگری آرام بگیرند . دیگری من تنها تو هستی و نه هیچکس دیگر........

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر