۱۳۹۴ آذر ۶, جمعه

حجاب و دیدگاه های بنی صدر و.....

https://plus.google.com/u/0/+ParirokhHashemi/posts/huEgDpqBUDv
من از دخترک پوشیه دار شبکه سه سیما دفاع میکنم .
چند روزی ست بحثی در شبکه های اجتماعی مطرح شده در مورد برنامه ای در شبکه سه سیمای جمهوری اسلامی . دو خانم  پوشیه دار در جلوی دوربین اظهاراتی کرده اند که به شدت مورد انتقاد دوستان ما قرار گرفته است . یکی از این خانم ها که بسیار جوان هم هستند گفته اند : 
" از چشم های مرد اشعه ای بیرون میاید که چنانچه با صورت زن برخورد کند زن دچار پیری زودرس میشود و....." 
من در این مقال به دنبال صحت و سقم چنین اظهاراتی نیستم که نیازی نیست . .و نیز نمیخواهم حتا آن خانم جوان را مورد انتقاد قرار بدهم . روی سخن من به دوستانی ست که هر یک به نحوی این بنده خدارا با انواع و اقسام انتقادات نقد کرده اند و گاهی سخنان اهانت آمیز نیز نثارش کرده اند من میخواهم از ایشان دفاع کنم .
دوستان من ! گوینده چنین سخنانی خودش به نحوی قربانی یک نوع طرز تفکر منحط و فناتیک است . دخترکی که در تصور و نگاه پدرش در نه سالگی بالغ شده و به عقد مردی در آمده و 14 سالگی به خانه شوهر رفته و امروز که این سخنان را میگوید  دارای دو بچه است . و به گفته خودش هنوز از نظر قانون عرف بالغ نیست تا بتواند مهریه اش را ببخشد و در انتظار چنان روزی روز شماری میکند . دخترک در دنیایی بسته  به دنیا آمده ، و طبیعتا هیچ شناختی از دنیای اطرافش ندارد . پس شنیدن چنین سخنانی از زبان دخترکی به این سن و سال نه برای من عجیب است و نه شگفتی مرا بر می انگیزد .
عزیزان !  درد من و شما  در جایی دیگر و از قماشی دیگر است . دردما از جایی شروع شد و همچنان ادامه دارد که اولین رئیس جمهور دانشگاه رفته و فرانسه تحصیل کرده و دنیا دیده و پر مدعای کشور ما ،  در ابتدای انقلاب 57 و شروع بحث حجاب در سخنانی پر طمطراق بود که  نظریه علمی مذکور را جعل کرد و مهر تایید الکتریسیته ساطع از موی زن را به خورد ملت داد و این تخم لق را در دهان این بنده های خدا کاشت  که تا به امروز نیز ادامه دارد . دوستان ارزشی ما درست میگویند . این مورد که دیگر ساخته و پرداخته ذهن روحانیت نیست . بلکه اظهار لحیه روشنفکر جامعه ماست . ابوالحسن بنی صدر در آن سخنرانی فرمودند : 
موی زن الکتریسیته ای ساطع میکند که باعث تحریک مرد میشود و از این روی بهتر است خانم ها موی خودرا بپوشانند . روزی آقای خمینی فرمودند :
هر چه فرباد دارید بر سر امریکا بکشید . من امروز با استناد به فرموده ایشان میگویم شما نیز هر چه فریاد دارید بر سر روشنفکرانی از جنس ابوالحس بنی صدر بکشید ، نه دخترک بینوای پوشیه پوش شبکه سه سیما.
ایکاش جناب بنی صدر آنقدر جنم داشت که حداقل یک عذرخواهی از زنان ایرانی میکرد . ولی ایشان نه تنها عذر خواهی نکرده اند بلکه همین اواخر در مصاحبه ای در صدای امریکا در پاسخ به پرسش  "سیامک دهقانپور " که از ایشان پرسید :
شما هیچ بدیلی برای این رژیم میشناسید ؟
فرمودند : من هیچ بدیلی غیر از خودم نمیشناسم !!!
در این جا به قول هموطنان آذری به ایشان باید گفت : خوش گلدی داداش  . آزموده را آزمودن خطاست
#حجاب  
 ------------------------------------------    
دیدگاه آقای بنی صدر در باره ی نشوز، مازوخیست زنانه، و درمان آن در آیه 34 سوره نساء
آقای بنی صدر در پاسخ به پرسشی که در بحثی آزاد در باره آیه 34 سوره نساء مطرح شده بود پاسخ مبسوطی ارایه داده اند که از این فرمایشات جناب بنی صدر در می یابیم :
-قرآن به بیماری مازوخیست و درمان آن در 1400 سال پیش اشراف کامل داشته است.
-معنای «ضربَ » در قرآن همان بازی های سکسی ست که ممکن است شامل زدن و خشونتی باشد که زنان مازوخیست طالب آن هستند و وظیفه همسر آن است که با زدن زن این تمایل او را ارضاء نماید.
- اگر کمی علمی به مفاهیم قرآنی دقت شود خواهیم دانست که این کتاب حاوی تمام راه حل های لازم برای حل مشکلات بشر می باشد البته منوط به این که دانشمندانی مانند جناب بنی صدر آنرا تفسیر کنند نه ملا ها و آیت الله هایی که از اسلام علمی چیزی نمی دانند.
درادامه قسمتی از دیگاه های ایشان را مرور میکنیم:
«از دید قرآن مازوخیسم، را عارضه ای می یابیم که زن را از فضلهایش محروم و زندگی زناشوئی را سخت ﺁآسیب پذیر و التذاذ جنسی را اگر نه ناممکن، بسیار ناقص و محیط زندگی خانوادگی را خشونت بار و آماده انحراف و آﺁسیبهای اجتماعی می کند.
با مازوخیست کدام روش را باید بکار برد ؟
از سه روش، عدم خشونت روش درخور نیست. زیرا مازوخیسم بیماری خشونت طلبی است. عدم خشونت سبب می شود زن، در بیرون روابط زناشوئی، رابطه جنسی خشونت ﺁآمیز بجوید با آﺁسیبهای اجتماعی که در پی می ﺁورد.
خشونت هرچند زن را از حالت نشوز خارج می کند، اما
الف – در صورتی که تحقیر آﺁمیز باشد، بسا موجب تشدید بیماری می شود و
ب – حتی اگر هم زن ﺁن را تحقیر آﺁمیز نیابد، نیاز او را به خشونت بیشتر و گرفتار فعل پذیری و عشق به خود و پی ﺁآمدهایش می کند. و
ج – خشونت روشی نیست که قرﺁآن پیشنهاد می کند هم به این دلیل که « در دین خشونت نیست » و هم به این دلیل که مشکل را حل نمی کند و مشکل بر مشکل می افزاید و هم به این دلیل که ناقض فضلهائی است که قرﺁآن برای زن قائل است.
د – اگر قصد از «ضرب» وارد کردن ضربه بر بدن زن، بقصد تحقیر و تحت سلطه مرد در ﺁآوردن زن باشد، این مرد است که به زور گوئی و خشونت مبتلی می شود. پس زدن، ستم در حق مرد و زن، هر دو است و خداوند ستم روا نمی دارد . بنا بر این،
روشی که می ماند و با خشونت زدائی عمومی که قرآﺁن می آ ﺁموزد سازگار است، خشونت زدائی می شود.
آﺁنها که زدن را دلیل برسمیت شناختن سلطه مرد بر زن گمان می برند، این پرسش را پیش می کشند: هرگاه معنی « ضرب » در آﺁیه، زدن باشد، چگونه ممکن است با زدن، خشونت زدائی کرد؟ در این مورد، ما با خشونتی که راه را از چهار سو بسته باشد و خنثی کردنش جز به خشونت میسر نباشد، سر و کار نداریم. با خشونت طلبی رویارو هستیم که ارضای جنسی او منوط به خشونت دیدن است. هرگاه ارضای جنسی زن در گرو برﺁآوردن نیاز او به خشونت باشد، ﺁیا اگر خشونت طلبی از نوعی بود که با بکار بردن خشونت ارضاء می شد، باز شوهر می باید چنین می کرد ؟ پاسخ اینست:
با توجه به آﺁموزش قرﺁآن که قوام زناشوئی را از جمله بر التذاذ جنسی کامل ( رابطه دانه و مزرعه ) می داند و از این رو، « ممنوعیت های جنسی » را نفی می کند که در همه جامعه ها وسیله تحریک و تهدید و تنبیه زنان و مردان در روابط قدرت با یکدیگرهستند و از مهمترین موانع التذاذ جنسی در روابط زناشوئی بشمارند، ﺁآیه می باید روشی را بیاموزد که، بدان، زن الف – از عارضه مازوخیسم رها شود و ب – « ممنوع است های جنسی » را در رابطه با شوی بکار نبرد و ج – استعدادها و فضلهای خویش را باز یابد و ﺁآنها را در زناشوئی بکار برد.
بدین قرار، هرگاه قرار باشد ﺁآیه 34 سوره نساء با ﺁآیه هائی تناقض نداشته باشد که زنان و مردان را بعنوان انسان از حقوق و کرامت برخوردار می شمارد و این حقوق را ذاتی می داند و بخصوص روش پیشنهادی به جای درمان عارضه، ﺁآن را تشدید نکند، در ﺁآیه، « ضرب » باید معنائی را داشته باشد سازگار با ﺁآزاد کردن زن از خشونت طلبی و رها شدن از احساس تحقیر و تسلیم:
نخست می باید مطمئن شد که عامل « نشوز » مازوخیسم است. بسا ناشی از رابطه قوا ( میان دو خانواده، میان زن و شوهر ) و یا بکار بردن « ممنوع است های جنسی » برای وادار کردن شوهر به عملی که همسر می خواهد انجام گیرد و یا حتی ناشی از شیوه تربیت و عادت و یا ترسی از ترسها و نگرانی از نگرانیها باشد. پس، هرگاه روشهائی که آﺁیه می ﺁموزد مؤثر نشدند و اطمینان حاصل شد که نشوز ناشی از مازوخیسم است، بنا بر آﺁیه، به ترتیب زیر می باید عمل کرد:
زدن بمعنای بکار بردن زور بر ضد دیگری، یکی از معانی متعدد ضرب در عربی است. در قرﺁن، ضرب به 14 معنی ﺁمده است. معنائی باید که هم شامل باشد و هم مانع. شامل باشد یعنی درمانهای مختلف را در برگیرد و شفاف باشد یعنی مورد را معین و قلمرو بکار بردن ﺁآن را از موارد دیگر زندگی زناشوئی مشخص کند. از معانی کلمه، معنای درخور با روشی که قرﺁآن، برای درمان نشوز می ﺁآموزد، تحرک بخشیدن است. این توضیح درخور است که الف - رابطه انسان با واقعیت، از جمله با همسر، رابطه مستقیم است. تنها عاملی که سبب می شود رابطه او با واقعیت غیر مستقیم شود، قدرت ( = زور ) است. ب - خشونت طلبی و یا به خشونت بر انگیختن، بیماری است و این بیماری که استعمال خشونت را « ناگزیر » می کند، رابطه مستقیم و بدون مانع میان دو همسر را ناممکن می کند. ج – بنا براین، درمان ﺁآن، برداشتن مانع و مستقیم و بدون مانع کردن رابطه است. از این رو، در مورد نشوز ناشی از مازوخیسم، ضرب در معنای تحرک بخشیدن رساتر و شفاف تر است. زیرا الف - خشونت طلبی انواع دارد و هریک را درمانی بایسته است و برانگیختن و تحرک بخشیدن معنائی شامل است زیرا تمام درمان ها را در بر می گیرد. ب – اسلام رابطه زناشوئی را بر عشق می نهد و نه بر روابط قوا، چرا روا بیند بستر که محل تحقق التذاذ کامل بخاطر انجام رابطه جنسی در بیکران عشقی بی خدشه است، محل استقرار رابطه قوا، ﺁآنهم بر پایه سلطه مرد مجهز به اجازه بکار بردن خشونت بگردد؟ ج – محل بکاربردن روش را مشخص می کند: بستر و ﺁآمیزش جنسی دو همسر و ج - هم درمان برانگختن و تحرک بخشیدن می شود و محلی برای سوء استفاده از بستر برای ایجاد رابطه قوا نمی گذارد.
در این زمان، روانکاوی و روان پزشکی وجود دارند. پس، هم نوع تحرک بخشیدن در خور هر مورد بیماری را می توان یافت و بکار برد و هم ﺁآن نوع از مازوخیسم را می شود تشخیص دادکه جز با بکار بردن خشونت از میان بر نمی خیزد. و روشی را یافت که همسر مازوخیست را از مازوخیسم درمان و شوهر را از اعتیاد به بکار بردن خشونت بازدارد .
با وجود این، وقتی معنی شامل و مانع شد و بطور شفاف روش را معین کرد، دو همسر با طرز فکر دیگری همبستر می شوند و در برانگیختن و برانگیخته شدن با یکدیگر همکاری می کنند و خود نوع تحرک بخشی را به تجربه می یابند.
بدین قرار، ضرب، در مورد نشوز، تحرک جنسی بخشیدن معنی می یابد. پس، برای اینکه زن از خشونت طلبی بیاساید و حالت وجد و شوق ﺁمیزش جنسی را بجوید، مرد می باید او را از خشونت طلبی رها کند. بنا بر ﺁیه، روشی که مرد بکار می برد، به اندازه ای باید باشد که زن میل و شوق جنسی خود را بدست ﺁورد و به روی مرد باز شود ( دست دهد )، زیاده برﺁن، زیانبخش می شود. زیرا از لحظه برانگیخته شدن وجد، تحرک بخشیدن بی محل می شود و ادامه دادن بدان، این بار، مرد را از نظر جنسی فعل پذیر می گرداند و التذاذ جنسی او و همسر را ناقص می کند.»


منبع:سر مقاله نشریه انقلاب اسلامی در هجرت شماره 773

تاریخ انتشار 22 فروردین 1390 برابر با 11 آوریل 2011
سر مقاله نشریه انقلاب اسلامی در هجرت شماره 773
تاریخ انتشار 22 فروردین 1390 برابر با 11 آوریل 2011
 پاسخ به پرسشهای ایرانیان ازابوالحسن بنی صدر

بحث آزاد در باره آیه 34 سوره نساء
    پاسخ به یکی دیگر از پرسشهای آقای کریمی را که در زیر باز می آورم، بحث آزادی است که  انجام گرفته است. پرسش ایشان این بود:
در پاسخ به انتقادات آقای ژیژک به اسلام فرموده اید: آقای ژیژک بر اصل ثنویت تک محوری در قرآن نگریسته و در نتیجه، واقعیت را وارونه دیده است.
لطف فرموده معنی و مفهوم و واقعیت آیه زیر را برای من و دیگرانی که واقعیت را وارونه می بینیم شفاف و روشن مشخص کنید. اگر ترجمه از عربی به فارسی غلط است بفرمائید. تمنا دارم اگر ترجمه درست است معنای تسلط، برتری، مطیع، نافرمانی، زدن و تنبیه را برای ما و کسانیکه بر اصل ثنویت تک محوری به همه چیز نگاه میکنند تبیین کنید.
مردان را بر زنان تسلط و حق نگهبانی است بواسطه آن برتری که خدا بعضی را بر بعضی مقرر داشته و هم به واسطه آن که مردان از مال خود باید به زنان نفقه دهند پس زنان شایسته و مطیع آنهایند که در غیبت مردان حافظ حقوق شوهران باشند و آنچه را که خدا بحفظ آن امر فرموده نگهدارند و زنانی که از مخالفت و نافرمانی آنان بیمناکید باید نخست آنها را موعظه کنید اگر مطیع نشدند از خوابگاه آنها دوری گزینید. دیگربارچنانچه مطیع نشدند آنها را بزدن تنبیه کنید. چنانچه اطاعت کردند حق هیچگونه ستم ندارید که همانا خدا بزرگوار و عظیم الشان است.
اگر بر اصل ثنویت تک محوری در این آیه ننگریم برتری بعضی بر بعضی دیگر را که خدا مقرر داشته ،یعنی تبعیض را ،چگونه معنا کنیم که تبعیض معنی ندهد؟
و متن آیه 34 سوره نساء، به زبان عربی، اینست:
   الرِّجَالُ قَوَّمُونَ عَلى النِّساءِ بِمَا فَضلَ اللَّهُ بَعْضهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِمَا أَنفَقُوا مِنْ أَمْوَلِهِمْ فَالصلِحَت قَنِتَتٌ حَفِظتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظ اللَّهُ وَ الَّتى تخَافُونَ نُشوزَهُنَّ فَعِظوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فى الْمَضاجِع وَ اضرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطعْنَكمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيهِنَّ سبِيلاً إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيًّا كبِيراً(34)

 بحث آزاد پیرامون این آیه، با تنی چند زن و مرد سوئدی دانشگاهی، بس عبرت آموز است. زیرا روشن می کند تفاوت بیان آزادی را از بیان قدرت در اندریافت یک آیه قرآن و، در همان حال، قرار گرفتن انسان را در وضعیت پذیرفتن حقیقت و یا گریز از بحث، بخاطر گریز  از پذیرفتن حقیقت. هم اکنون، در غرب، اسلام بمثابه بیان قدرت، دستمایه گرایشهای راست و راست افراطی شده است. نیاز انسان امروز را به بیان آزادی و ضرورت اینگونه مباحث، نه تنها برای رهاکردن مسلمانان از باور توجیه گر زورمداری که برای رها کردن همه انسانها، از این یا آن بیان قدرت می توان تصور کرد. قرار بر این بود که طرف سوئدی بحث، ترتیب انتشار بحث را به زبان سوئدی و بسا زبانهای دیگر بدهد. به این قرار هنوز عمل نکرده است.
    یاآور می شوم که دوستان گرامی، خانم مینو و آقای  مجید محمدی محقق ، تنظیم کنندگان این بحث بوده اند و، در آن، شرکت داشته اند.

❊ نامه از ابوالحسن بنی صدر به آقای مجید محمدی محقق:

با سلام
      یادداشت زیر را در باره « نشوز » نوشتم. در مقایسه با کتاب (زن و زناشوئی)، توضیحی را در بردارد که ﺁن را شفاف و دقیق می کند . این متن کوتاه را هرگاه با دانشگاهیان سوئدی  در میان بگذارید و سپس، نظرها و سئوالهای ﺁنها را با این جانب در میان بنهید، بسا بتوان متن را بازهم دقیق تر و شفاف تر کرد و مشکلی بزرگ را هم برای مسلمانها و هم برای بقیت انسان ها حل کرد. این متن را برای کسی که اهل نظر است فرستاده ام و از او خواسته ام در باره مازوخیسم و درمان ﺁن، اگر تازه ای هست بیابد و این جانب را از ﺁن ﺁگاه کند.
     در ضمن، به خانمهای دانشگاهی یادﺁور شوید:
 الف –  با ﺁنکه بر اصول راهنمای قرﺁن و با توجه به خاصه های حق، در قرﺁن می نگرم و معنی که می کنم خالی از تناقض است و با ﺁیه های دیگر قرﺁن نیز تناقض ندارد، باز برﺁن نیستم که برداشت من، خالی از نقص است. هرچند تا حدی می دانم ترجمان بیان ﺁزادی است. شما نیز نپندارید که هرﺁنچه می گوئید حق است و قرﺁن را می باید با نظر شما و بطور عمومی تر، با راه و روش غربیان سازگار کرد. زیرا شیوع نابسامانیها و بخصوص استبداد سکس ( به قول میشل فوکو ) جای تردید نمی گذارد که در غرب، هم زن کرامت و منزلت تمام عیاری نجسته است و هم ﺁسیبهای اجتماعی روز افزون هستند و هم زن بعنوان سکس و نیروی کار و نیز عهده داری دو کار ( و نه دو مهر ) پدری و مادری استثمار می شود. و  در غرب،  راه حلی برای ﺁزادی و برخورداری انسان از کرامت و حقوقش یافته نشده است. کوشش این جانب این بوده است که بیان ﺁزادی را پیشنهاد کنم و، در ﺁن، برای مشکلهایی که قدرتمداری ببار ﺁورده است و می ﺁورد، راه حل پیشنهاد کنم. بقیه با شما است زیرا هدایت هرکس با خود او است.

❊یادداشت در باره مازوخیسم

1 – نخست یادﺁور می شود که در برابر خشونت سه راه کار وجود دارد:
1/1 – خشونت را با خشونت پاسخ دادن.
1/2– در برابر خشونت، عدم خشونت را رویه کردن.
1/3– خشونت را به خشونت زدائی زدودن.
     اما دو روش اول و دوم، خشونت را از میان نمی برد بلکه ﺁن را تشدید می کند. در باره روش دوم این توضیح را بجا می بینم که عدم خشونت در برابر خشونت، مقاومت نکردن در برابر زور است. مقاومت نکردن در برابر قدرت ( = زور ) به قدرت اجازه متمرکز و بزرگ شدن  را میدهد.
     قرﺁن با دو روش اول مخالف و روش سوم را به انسان می ﺁموزد. قواعد خشونت زدائی را از جمله در  کتب « عقل ﺁزاد » و  « کرامت انسان » ﺁورده ام و در دسترس است.
     هرگاه قرﺁن را بیان ﺁزادی بشماریم، ناگزیر می دانیم که غافل نشدن از ﺁزادی، از جمله، در گرو بکار بردن روشهای خشونت زدائی است. بنا بر این، در قرﺁن، دستور بکار بردن خشونت نمی تواند وجود داشته باشد و ندارد. می توانید بپرسید: پس ﺁیه 34 سوره نساء که می گوید: اگر از نشوز زن ترسیدید و راه حل های دیگر بجائی نرسیدند، او را بزنید از چه رو است؟

2 -  مازوخیسم و نارسیسیم و پاسیویسم سرشت زن را نمی سازند:
   در باب مازوخیسم، فروید این نظر را ابراز می کند که طبیعت زن از مازوخیسم و نارسیسم و پاسیویسم سرشته است. بنا بر این طبیعت، عمل جنسی که التذاد کامل بوجود ﺁورد، به ضرورت، با خشونت همراه است. نظر او موضوع انتقادها شده است. اما  هرگاه مازوخیسم عمومیت نداشت، نظر او ساختنی نیز نبود.
2/1 – قرﺁن مازوخیسم را سرشت زن نمی داند. ﺁن را همگانی نیز نمی داند. ﺁن را عارضه می داند. زیرا در ﺁیه 34 سوره نساء می گوید: اگر از نشوز زن ترسیدید. می دانیم که اگر خشونت طلبی سرشت زن بود، بکار بردن «اگر » بی معنی و بی محل می شد. با وجود این، نقص التذاذ جنسی ناشی از « ممنوع های جنسی » یکی از جهان شمول ترین مسائل بوده است و هست. از این رو، قرﺁن بدان می پردازد.
2/2 – زن را فعل  پذیر نیز نمی داند. زیرا او را به مزرعه مانند می کند. هرگاه رابطه جنسی را به رابطه دانه و مزرعه تشبیه کنیم، در می یابیم که الف - زن و مرد، هر دو، فعال باید باشند. میان ﺁنها هیچ « ممنوع های جنسی » نباید در کار ﺁیند. با وجود این، بنا بر فضل هایی که زن را هستند، نقش بارورکردن ( مزرعه عشق )و ممکن کردن التذاذ جنسی را زن برعهده می گیرد. و
2/3 – زن را عاشق و دیوانه خود ( نارسیست)  نیز نمی شمارد زیرا ب – زن به مرد اعتماد می کند و ﺁنگاه ﺁمیزش می کند و مرد کمتر چنین است و ج – زن فضل معلمی عشق را دارد و به یمن ابراز عشق است که مانع می شود رابطه جنسی در یک فعل و انفعال مکانیکی ناچیز شود.
د – فضل بر انگیختن اعتماد به نفس در مرد را دارد.
اگر در پرتو این سه انتقاد پیشین در نظری بنگریم که قرنها بعد اظهار شده است، از دید قرآن مازوخیسم، را عارضه ای می یابیم که زن را از فضلهایش محروم و زندگی زناشوئی را سخت ﺁسیب پذیر و التذاذ جنسی را اگر نه ناممکن، بسیار ناقص و محیط زندگی خانوادگی را خشونت بار و آماده انحراف و ﺁسیبهای اجتماعی می کند.
3 - با مازوخیست کدام روش را باید بکار برد ؟:
3/1- از سه روش، عدم خشونت روش درخور نیست. زیرا مازوخیسم بیماری خشونت طلبی است. عدم خشونت سبب می شود زن، در بیرون روابط زناشوئی، رابطه جنسی خشونت ﺁمیز بجوید با ﺁسیبهای اجتماعی که در پی می ﺁورد
3/2- خشونت هرچند زن را از حالت نشوز خارج می کند، اما  الف – در صورتی که تحقیر ﺁمیز باشد، بسا موجب تشدید بیماری می شود و ب – حتی اگر هم زن ﺁن را تحقیر ﺁمیز نیابد، نیاز او را به خشونت بیشتر و گرفتار فعل پذیری و عشق به خود و پی ﺁمدهایش می کند. و ج – خشونت روشی نیست که قرﺁن پیشنهاد می کند هم به این دلیل که « در دین خشونت نیست » و هم به این دلیل که مشکل را حل نمی کند و مشکل بر مشکل می افزاید و هم به این دلیل که ناقض فضلهائی است که قرﺁن برای زن قائل است. د – اگر قصد از «ضرب» وارد کردن ضربه بر بدن زن، بقصد تحقیر و تحت سلطه مرد در ﺁوردن زن باشد، این مرد است که به زور گوئی و خشونت مبتلی می شود. پس زدن، ستم در حق مرد و زن، هر دو است و خداوند ستم روا نمی دارد . بنا بر این،
3/3 – روشی که می ماند و با خشونت زدائی عمومی که قرﺁن می ﺁموزد سازگار است، خشونت زدائی می شود. ﺁنها که زدن را دلیل برسمیت شناختن سلطه مرد بر زن گمان می برند،  این پرسش را پیش می کشند: هرگاه معنی « ضرب » در ﺁیه، زدن باشد، چگونه ممکن است با زدن، خشونت زدائی کرد؟ در این مورد، ما با خشونتی که راه را از چهار سو بسته باشد و خنثی کردنش جز به خشونت میسر نباشد، سر و کار نداریم. با خشونت طلبی رویارو هستیم که ارضای جنسی او منوط به خشونت دیدن است. هرگاه ارضای جنسی زن در گرو برﺁوردن نیاز او به خشونت باشد، ﺁیا اگر خشونت طلبی از نوعی بود که با بکار بردن خشونت ارضاء می شد، باز شوهر می باید چنین می کرد ؟  پاسخ اینست:
    با توجه به ﺁموزش قرﺁن که قوام زناشوئی را از جمله بر التذاذ جنسی کامل ( رابطه دانه و مزرعه ) می داند و از این رو، « ممنوعیت های جنسی » ( 1 )  را نفی می کند که در همه جامعه ها وسیله تحریک و تهدید و تنبیه زنان و مردان در روابط قدرت با یکدیگرهستند و از مهمترین موانع التذاذ جنسی در روابط زناشوئی بشمارند، ﺁیه می باید روشی را بیاموزد که، بدان، زن الف – از عارضه مازوخیسم رها شود و ب – « ممنوع است های جنسی »  را در رابطه با شوی بکار نبرد و ج – استعدادها و فضلهای خویش را باز یابد و ﺁنها را در زناشوئی  بکار برد.
     بدین قرار، هرگاه قرار باشد ﺁیه 34 سوره نساء با ﺁیه هائی تناقض نداشته باشد که زنان و مردان را بعنوان انسان از حقوق و کرامت برخوردار می شمارد و این حقوق را ذاتی می داند و بخصوص روش پیشنهادی به جای درمان عارضه، ﺁن را تشدید نکند، در ﺁیه، « ضرب » باید معنائی را داشته باشد  سازگار با ﺁزاد کردن زن از خشونت طلبی و رها شدن از احساس تحقیر و تسلیم:
    نخست می باید مطمئن شد که عامل « نشوز » مازوخیسم است. بسا ناشی از رابطه قوا ( میان دو خانواده، میان زن و شوهر ) و یا بکار بردن « ممنوع است های جنسی » برای وادار کردن شوهر به عملی که همسر می خواهد انجام گیرد و یا حتی ناشی از شیوه تربیت و عادت و یا ترسی از ترسها و نگرانی از نگرانیها باشد. پس، هرگاه روشهائی که ﺁیه می ﺁموزد مؤثر نشدند و اطمینان حاصل شد که نشوز ناشی از مازوخیسم است، بنا بر ﺁیه، به ترتیب زیر می باید عمل کرد:
    زدن بمعنای بکار بردن زور بر ضد دیگری، یکی از معانی متعدد ضرب در عربی است. در قرﺁن، ضرب به 14 معنی ﺁمده است (2 ). معنائی باید که هم شامل باشد و هم مانع. شامل باشد یعنی درمانهای مختلف را در برگیرد و شفاف باشد یعنی مورد را معین و قلمرو بکار بردن ﺁن را از موارد دیگر زندگی زناشوئی مشخص کند. از معانی کلمه، معنای درخور با روشی که قرﺁن، برای درمان نشوز می ﺁموزد، تحرک بخشیدن است. این توضیح درخور است که الف - رابطه انسان با واقعیت، از جمله با همسر، رابطه مستقیم است. تنها عاملی که سبب می شود رابطه او با  واقعیت غیر مستقیم شود، قدرت ( = زور ) است. ب - خشونت طلبی  و یا به خشونت بر انگیختن، بیماری است و این بیماری که استعمال خشونت را « ناگزیر » می کند، رابطه مستقیم و بدون مانع میان دو همسر را ناممکن می کند. ج – بنا براین، درمان ﺁن، برداشتن مانع و مستقیم و بدون مانع کردن رابطه است. از این رو، در مورد نشوز ناشی از مازوخیسم، ضرب در معنای تحرک بخشیدن رساتر و شفاف تر است. زیرا الف - خشونت طلبی انواع دارد و هریک را درمانی بایسته است و برانگیختن و تحرک بخشیدن معنائی شامل است زیرا تمام درمان ها را در بر می گیرد. ب – اسلام رابطه زناشوئی را بر عشق می نهد و نه بر روابط قوا، چرا روا بیند بستر که محل تحقق التذاذ کامل بخاطر انجام رابطه جنسی در بیکران عشقی بی خدشه است، محل استقرار رابطه قوا، ﺁنهم بر پایه سلطه مرد مجهز به اجازه بکار بردن خشونت بگردد؟ ج – محل بکاربردن روش را مشخص می کند: بستر و ﺁمیزش جنسی دو همسر و ج -  هم درمان برانگختن و تحرک بخشیدن می شود و محلی برای سوء استفاده از بستر برای ایجاد رابطه قوا نمی گذارد.
    در این زمان، روانکاوی و روان پزشکی وجود دارند. پس، هم نوع تحرک بخشیدن در خور هر مورد بیماری را می توان یافت و بکار برد و هم ﺁن نوع از مازوخیسم را می شود تشخیص دادکه جز با بکار بردن خشونت از میان بر نمی خیزد. و روشی را یافت که همسر مازوخیست را از مازوخیسم  درمان و شوهر را از اعتیاد به بکار بردن خشونت بازدارد .
           با وجود این، وقتی معنی شامل و مانع شد و بطور شفاف روش را معین کرد، دو همسر با طرز فکر دیگری همبستر می شوند و در برانگیختن و برانگیخته شدن با یکدیگر همکاری می کنند و خود نوع تحرک بخشی را به تجربه می یابند.
    بدین قرار، ضرب، در مورد نشوز، تحرک جنسی بخشیدن معنی می یابد. پس، برای اینکه زن از خشونت طلبی بیاساید و حالت وجد و شوق ﺁمیزش جنسی را بجوید، مرد می باید او را از خشونت طلبی رها کند. بنا بر ﺁیه، روشی که مرد بکار می برد، به اندازه ای باید باشد که زن میل و شوق جنسی خود را بدست ﺁورد و به روی مرد باز شود ( دست دهد )، زیاده برﺁن، زیانبخش می شود. زیرا  از لحظه برانگیخته شدن وجد، تحرک بخشیدن بی محل می شود و ادامه دادن بدان، این بار، مرد را از نظر جنسی فعل پذیر می گرداند و التذاذ جنسی او و همسر را ناقص می کند.
● پرسیده اید: هرگاه مرد مازوخیست بود چه باید کرد ؟ چرا قرﺁن در این باره ساکت است ؟ پاسخ اینست:
1 -  از ﺁنجا که زن فضل برانگیزنده مرد را، از جمله در همبستری دارد ، کار  تحرک بخشیدن به مرد را انجام می دهد.
2 -  « ممنوع های جنسی » را بیشتر زنان بکار می برند. هرگاه بکار نبرند و نقش مزرعه عشق را ایفا کنند، در مرد، ولو مازوخیست باشد، شوق و تحرک جنسی را بوجود می ﺁورند.
3 – و بنا بر قرآن، اگر مرد مبتلی به سادیسم – که مرد ها بیشتر  بدان مبتلی می شوند - باشد، غیر از این که می باید درمان شود. زن می تواند از او جدا شود.
     ------------------------------------------
1 – یاد ﺁور می شود که در سال 1359 در ایران در پاسخ به پرسش خانم دانشجوئی که پرسید: من با چند نفر از پسرهای دانشجو درمورد پوشیدن موی سر، و آن را به عنوان حجاب، قبول نداشتم و معتقد بودم که اگر لباسم متناسب باشد و خود را بپوشانم، همان حجاب است وهرکدام از اینان دلیلی را پیش می کشید که می گفت: ثابت شده است که موی زن اشعه ای تولید میکند که روی مرد اثر میگذارد. بطوری که این باعث میشود که مرد از حالت عادی خارج شود. حالا از شما میخواهیم بگویید که این نظریه چه اندازه درست است؟
    فرصت را برای طرح یکی از عمده ترین مسائل همه جامعه ها در همه زمانها مغتنم شمردم و اینطور توضیح دادم که مرد و زن با توان جذب یکدیگر خلق شده اند و باید نسبت بهم جاذبه داشته باشند و در زناشوئی این جاذبه را نیز بکار بگیرند. « ممنوع است های جنسی » سبب می شوند که بهنگام ﺁمیزش جنسی میان دو همسر، التذاذ جنسی ناقص بگردد. از جمله پی ﺁمدها یکی اینست که هر یک از دو همسر برﺁن  می شوند کمبود را با برقرار کردن رابطه جنسی، در بیرون از زناشوئی، جبران کنند. ( رجوع شود به صفحات آخر کتاب خانواده در اسلام چاپ ششم تیرماه 1359 در بخش سیستمهای اطلاعاتی ومساله حجاب )
     بکار نگرفتن جاذبه در روابط زناشوئی، یکی از عمومی ترین « ممنوع است های جنسی » در همه جامعه ها است. یا بخاطر نوع تربیت و یا بخاطرعادت. با این توجیه که به یکدیگر عادت کرده اند. کار به بی اعتنائی جنسی زن و شوهر به یکدیگر می کشد. اما تنها « ممنوع است های جنسی » نیست. اظهار میل جنسی نکردن و حتی ابراز میل همسر را بی پاسخ گذاشتن، در جامعه های مختلف، یکی دیگر از « ممنوع است های جنسی » است. بهنگام ﺁمیزش نیز، بنا بر این یا در ﺁن جامعه، یک رشته « ممنوع است های جنسی » وجود دارند که الف – بروز علاقه و عشق به یکدیگر را ناممکن و ب – عمل جنسی بی قید را  نامیسر و بنا بر این، ج – التذاذ جنسی را ناقص می کنند.
2 - معانی که ضرب، در قرﺁن دارد عبارتند از
1 – ضرب، بمعنای ﺁوردن: ضرب الله مثلا. خداوند مثال می ﺁورد یا مثال می زند  ( قرﺁن، سوره های نحل و روم و یس و... )
2 – ضرب، بمعنای برخاستن و قیام کردن: اذا ضربتم فی سبیل الله ( نساء ﺁیه 94 )
3 – ضرب، بمعنای درکاری بودن، در نوردیدن ، سفر کردن : ان انتم ضربتم فی الارض ( مائده ﺁیه 106 و...
4 – ضرب، بمعنای سلب کردن: فضربنا علی ﺁذانهم فی الکهف ( شنوائی اصحاب کهف را از ﺁنها گرفتیم ) ( کهف ﺁیه 11 )
5 – ضرب، بمعنای مقایسه  یا سئوال از راه جدل: قالو الهتنا خیر اما هو؟ ما ضربوه لک الا جدلا  ( زخرف ﺁیه 58 )
6 – ضرب، بمعنای دریغ کردن: افتضرب عنکم الذکر ( زخرف ﺁیه 5 )
7 – ضرب، بمعنای پوشاندن: ولیضربن بخمرهن علی جیوبهن ( نور ﺁیه 31 )
8 -  ضرب، زدن بقصد تنبیه: الملائکة یضربون وجوههم و ادبارهم ( انفال ﺁیه 50 )
9 – ضرب، بمعنای یافتن و ایجاد: فاضرب لهم طریقا  فی البحر ( طه ﺁیه 77 )
10 – زدن بمعنای بریدن و قطع کردن: فضربوا فوق الاعناق ( انفال ﺁیه 12 )
11 – ضرب، بمعنای برانگیختن یا زدن به قصد برانگیختن باشد: فقلنا اضربو به بعضها کذلک یحی الله الموتی ( بقره ﺁیه 72 )  و اضرِبُوهُنَّ   ( نساء ﺁیه 34 ) .
12 – ضرب، بمعنای ساختن و ایجاد کردن: فضرب بینهم بسور ( حدید ﺁیه 13 )
13 – ضرب، بمعنای شکستن: فراغ علیهم ضربا بالیمین ( صافات ﺁیه 93 )
14 -  ضرب، بمعنای پای بر زمین کوبیدن بقصد ﺁشکار کردن زینت: و لا یضربن بارجلهن لیعلم ما یخفین من زینتهن ( نور ﺁیه 31 )

دو ترجمه از ﺁیه 34 سوره نساء:
فولادوند: مردان سرپرست زنانند به دليل آنكه خدا برخى از ايشان را بر برخى برترى داده و [نيز] به دليل آنكه از اموالشان خرج مى‏كنند. پس زنان درستكار فرمانبردارند [و] به پاس آنچه خدا [براى آنان] حفظ كرده اسرار [شوهران خود] را حفظ مى‏كنند و زنانى را كه از نافرمانى آنان بيم داريد [نخست] پندشان دهيد و [بعد] در خوابگاه‏ها از ايشان دورى كنيد و [اگر تاثير نكرد] آنان را ترك كنيد پس اگر شما را اطاعت كردند [ديگر] بر آنها هيچ راهى [براى سرزنش] مجوييد كه خدا والاى بزرگ است.
مکارم شیرازی در تفسیر نمونه، جلد سوم، صفحه 369: مردان، سرپرست و خدمتگزار زنانند، بخاطر برتريهايي كه (از نظر نظام اجتماع) خداوند براي بعضي نسبت به بعضي ديگر قرار داده است و به خاطر انفاقهايي كه از اموالشان (در مورد زنان) مي كنند، و زنان صالح، آنها هستند كه متواضعند، و در غياب (همسر خود) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقي كه خدا براي آنان قرار داده، حفظ مي‏كنند. و (اما) آن دسته از زنان را كه از طغيان و مخالفتشان بيم داريد، پند و اندرز دهيد! و (اگر مؤ ثر واقع نشد،) در بستر از آنها دوري نماييد! و (اگر آنهم مؤ ثر نشد و هيچ راهي براي واداركردن آنها به انجام وظايفشان جز شدت عمل، براي واداركردن آنها به انجام وظايفشان نبود،) آنها را ترک كنيد! و اگر از شما پيروي كردند به آنها تعدي نكنيد و (بدانيد) خداوند بلند مرتبه و بزرگ است (و قدرت او بالاترين قدرتهاست.)
• هیچیک از این دو، اضربوهن را زدن ترجمه نکرده اند. ترک کردن معنی کرده اند. با وجود این، ترجمه هاشان نیاز به اصلاح دارند زیرا تناقض در بردارند. چرا که اگر معنای اضربوهن ترک کردن باشند، با «فان اطعنکم» تناقض پیدا می کند. چراکه خودانگیختگی در آمیزش جنسی را باز یافتن، نیازمند برانگیختن زن است.
تصحیح ترجمه: مردان بانی ثبات زندگی زنانند (قوام بنا بر معنی که مفردات الفاظ قرآن بدست می دهد)، بخاطر فضل ( بیشی) که خداوند به بعضی نسبت بعضی (مردان را نسبت به زنان و زنان را نسبت به مردان فضلها (بیشی ها) است) (1) داده است. و به آنچه از اموال خود انفاق (وجوب نفقه بر مرد) می کنند. و زنان صالح آنانند که فروتنند و حافظ غیبی هستند که خداوند حفظش را مقرر فرموده است (در غیاب شوهر، حافظ حقوق خانواده اند) و هرگاه از نشوز (عدم تمکین جنسی) آنان ترسیدید، پندشان دهید، از همبستری اجتناب کنید و آنها به تحرک آورید (چنانکه میل مرده زنده شود، معنای یازدهم ضرب در قرآن)  و هرگاه رغبت کردند، (بنا بر مفردات، فعل طوع به فتح ط خودانگیخته به کاری رغبت کردن معنی می دهد)زیاده روی (در برانگیختن)  نکنید. همانا خداوند علی و بزرگ است. (2)
1 – تا این هنگام، شش فضل زنان بر مردان و شش فضل مردان بر زنان را در قرآن، بازیافته ام.از جمله، فضل مرد قوام بودن او است و فضل زن برانگیختن اعتماد به نفس در مرد و تشویش او را به آرامش بازگرداندن. ازدواج موفق ازدواجی است که حاصل توحید فضلهای زن و شوهر باشد.
2 – بنا بر آیه، در مورد زنان خشونت طلب بهنگام آمیز جنسی (مازوخیست)، برانگیختن میل رغبت جنسی روش است. اما اگر علت نشوز، جنسی نباشد و علت یا علتها دیگری موجب ناسازگاری دو همسر و بسا اختلاف آنها شده باشند، موضوع  آیه 35 همین سوره و آیه های دیگر می شوند.

با سلام خدمت آقای بنی صدر

     یک شنبه پیش نامه را برای این عزیزان فرستادیم و در آن متذکر شدیم که اگر شما دیگر دل به این کار ندارید به ما خبر دهید. در جواب آمد که نه ما هنوز خواهان آن هستیم. و خانم انگرید خواهان متنی به انگلیسی از خشونت زدائی شدند. ما نامه زیر را در جواب نوشتیم.
کامروا باشید – مجید محقق

   ما خوشحالیم که شما هنوز به ادامه دادن به بحث علاقه نشان می دهید. اما می باید زمان آن را مشخص کنید. برای اطلاع خانم انگرید: کار آقای بنی صدر در حال ترجمه به انگلیسی است. این کار در ارتباط با کرامت انسان و خشونت زدائی است. اگر ترجمه حاضر باشد برای ما می فرستند که ما بلافاصله برای شما ارسال می کنیم.
   در ارتباط با بحث شما من شخصاً سه محور را می بینم.
1ـ شما راه حل پیشنهادی را در اتباط با آیه 34 سوره 4 را قبول ندارید و راه حل دیگری دارید.
2ـ شما ترجمه آیه را قبول ندارید و( برای این ترجمه متاسف هستید) و ترجمه های دیگری دارید. ( مجید: ایشان قبلا گفته بودند که از این ترجمه بسیار متاسف است)
3ـ چرا این مسئله اصولاً مطرح شده است.
    اگر شما نظری مقابل این راه حل و ترجمه دارید، به عقیده من اول در باره راه حل بحث کنید تا بعد برسیم سر قرآن و راه حل پیشنهادی قرآن.
   در باره  نکته دوم و سوم اگر مایل باشید می توانید با اسلام شناسان در سوئد تماس حاصل کنید. البته آنها اگر مایل باشند می توانند در این بحث شرکت کنند.

جواب خانم اینگرید به نامه بالا به قرار زیر است:
سلام
   بله هم نکته دوم و هم نکته سوم است. به نظر من بازیهای جنسی هیچ ایرادی ندارد و یک چیز خصوصی است و بیماری هم نیست. البته تا آنجا که دو طرف به میل خود وارد آن بشوند و هیچکدام صدمه نبیند. من همچنین فکر می کنم که این نظری معمول نزد ما سوئدیها است. البته اگر این در قران منظور است. به این عنوان که همدیگر را به این ترتیب یعنی با استفاده از کمی خشونت تحریک کنند. اگر اینطور باشد با نظر گفته شده موافقم. اما معتقد هستم که در این صورت باید در باره اینکه زن هم مرد را بزند ( مرد را گاز بگیرد، پنچه بکشد، مو بکشد، ) هم آمده باشد.(1 )
   من از خنده روده بر می شوم وقتی به این فکر می کنم که در قرآن دستور اینکه چگونه بازی سکسی برای اینکه طرفین خوشنود بشوند آمده است.
   مجید: اینجا ما تیتر مقاله شما را با لغتی که معنی اول آن زدن است و معنی دوم بر طبق کتاب لغت سوئد می تواند به عنوان زدن کودک هم باشد شروع کردیم. البته برای اینکه این کنایه را هم برسانیم در داخل گیومه  "..."  قرار دادیم. اما در خود ترجمه متن به کرات لغت تحریک استفاده شده و حتی یکبار هم لغت زدن به عنوان بالا استفاده نشده است. از این ایراد گرفته اند. ما بنا است که فردا فرصت بکنیم جواب ایشان را بنویسیم. بطور کلی متاسفانه این بار اول نیست که ایشان نخوانده متهم می کنند. دفعه قبل حقوق بشری را که روحانیان مسلمان انتشار داده اند را به شما نسبت داده بودند و می گفتند چطور آقای بنی صدر این حرف ها را می زنند.
دنباله ترجمه نامه خانم  اینگرید را می آورم:
   اما نکته سوم هم مهم است. چرا قرﺁن فقط احتیاج زن را در نظر گرفته است در صورتی که بسیاری از مردان این رفتار را دارا هستند. البته بسیاری مردان ( و شاید بعضی از زنان ) رفتار سادیستی دارند. در ضمن اینکه رفتارهای جنسی دیگر هم که با " معمول" فرق دارد هم وجود دارند چرا آنها نیامده اند. (2 )
     اما من فکر می کنم که برای بحث ما لازم است که ابتدا قرآن در نظر خود نسبت به زن و مرد، روابط بین این دو بازنگری کند بعد بنشینیم و بحث کنیم. در قوانین سوئد می تواند یک مرد بخاطر تجاوز حتی در محدوده زناشوئی محکوم بشود. به این صورت که بزور روابط جنسی با زنش که خواهان نیست برقرار کند. این آزادی مهمی است. آزادی اینکه زن خود در باره بدن خود تصمیم بگیرد. ( اما اثبات جرم سخت است. اما همین که در قانون درج شده است یک نشان خوبی از طرف جامعه است که از این عمل بیزاری می جوید) ( 3 )
   اینکه زن را به مزرعه تشبیه می کند نزد بسیاری از مسلمانان به این عنوان است که هر موقع مرد خواست روابط جنسی برقرار کند بدون در نظر گرفتن خواست زن و این مخالف هم درک حقوقی و هم مخالف قوانین سوئد است. ( 4 )  برای همین فکر می کنم تشبیه کردن زن به مزرعه عجیب است. زن حق دارد که او هم فعال در کاشتن تخم باشد ( به این عنوان که خلاق و باز باشد) همانند مرد. اما شاید من این شباهت سازی را اشتباه فهمیدم.
   در ضمن سقط جنین در سوئد هم بر این اساس است که زن حق تصمیم گیری دارد بر بدن خود. زن در سوئد می تواند تا هفته 18 تصمیم به سقط جنین بگیرد. به بیان دیگر جنین تا هفته 18 جزئی از زن است. ( سئوالی سخت است بخاطر اینکه امروزه جنین زودتر و زودتر می تواند خارج از بدن مادر زنده بماند. به عقیده من قانون سوئد 18 هفته را انتخاب کرده است که انتخاب خوبی است ). ( 5 )
   من معتقد هستم که قبل از وارد شدن به بحث بهتر است که آقای بنی صدر حقوق خانواده سوئد را بخوانند وگرنه ما حرف یکدیگر را نمی فهمیم.

• تذکر مجید محمدی محقق: من برخی از قوانین زندگی زناشوئی را اینجا می آورم. این قوانیین شامل ارث، زندگی زناشوئی، حقوق بچه ها، تقسیم مال ....میباشند. آقای بنی صدر این قوانین بسیار زیاد هستند اما من آنچه را که راجع به موضوع بحث است بصورت خلاصه برای شما می آورم. اگر بخشی است که شما بیشتر می خواهید بدانید بگوئید تا ما ترجمه کنیم. اما من اصلاً از این خواست ایشان سر در نمی آورم. زیرا ایشان مسئول هستند که در بحث نکاتی را بیاورند که به موضوع بحث مربوط می شوند.  به هر صورت خلاصه قانون اینست:
ـ سن ازدواج 18 سال است.
در مورد ارث:
 ارث میان بچه ها و نوه هایی که از بچه خود او هستند تقسیم می شود.
زن قبل از بچه ها حق ارث دارد. این بدین معنی است که حق ارث بچه ها در عمل می باید عقب بیفتد.
در باره زناشوئی:
عوامل زیر ازدواج را باطل می کنند:
سن کم،
ازداوج با نزدیکان،
ازدواج با کسی که در ازدواج با دیگری باشد.
ازدواج بر اساس زور،
ازدواج با وجود شرایط زیر صحیح است:
ـ هم زن و هم مرد در هنگام ازدواج حاضر باشند.
ـ هر دو در حضور عاقد جواب آری بدهند،
ـ عاقد بیان کند که از این به بعد ایندو زن و شوهر هستند،
ـ عاقد حق اینکار را داشته باشد.

با وجود شرایط زیر، عقد ازدواج می تواند فسخ شود:
ـ یکی از طرفین مرده باشد،
ـ از هم طلاق گرفته باشند.

طلاق:
ـ طلاق در گرو تحقق شرایط زیر است:
ـ یکی از طرفین درخواست طلاق کنند،
ـ هر دو درخواست طلاق کنند،

مال بر اساس زیر تقسیم می شود:
ـ آن مال که به اسم یکی از طرفین نیست، بطور مساوی تقسیم می شود،
ـ آن مالی که به اسم یکی از طرفین است، مال همان طرف است.

و  امور دیگر:
ـ در زمان زناشوئی هر دو مرد و زن مسئول خرج خانه هستند.
ـ بجز مواردی که قانون مشخص می کند هر کدام حق کامل بر مال خود دارند. از آن موارد که یک طرف به تنهایی نمی تواند تصمیم بگیرد، یکی مورد  خانه است.
   می توان در ضمن از طریق قرارداد مشخص کرد که اموال به نام کدام یک باشد.
بعد از طلاق هر کس مسئول خرج خود است.

❊پاسخ بنی صدر به خانم انگرید:

سرکار خانم انگرید گرامی
     اشکالهای شما را خواندم. می کوشم اشکالهای شما را رفع کنم. پیش از ﺁن، یادﺁور می شوم که قرار ما بر این نبود که رهنمود های قرﺁن را با قانون سوئد مقایسه کنیم یا بعکس. قرار ما بر این بود که عقل هامان را ﺁزاد کنیم و ببینیم مسئله کدام است و ﺁیا رهنمود قرﺁن راه حل مسئله هست یا نه؟ ﺁیا این راه حل درخور هست یا نه ؟  و این امر که شما  رفتار سوئدی ها و قانون سوئد را محور می کنید و رهنمود قرﺁن را با ﺁن می سنجید، روش صحیحی نیست. چرا که شما ثنویت ( دوﺁلیسم ) را اصل راهنما می کنید. در این ثنویت، محور عالی رفتار و قانون سوئد است و محوری که بد است و اگر بخواهد خوب بشود می باید خود را با رفتار و قانون سوئد تطبیق کند، ﺁموزش قرﺁن است. این ثنویت شما را باز  می دارد از دیدن واقعیت ﺁنطور که هست. از نیایش های پیامبر اسلام یکی این بود: خداوندا ! مرا به دیدن واقعیت همان سان که هست توانا گردان.
    پس از این یادﺁوری، یادﺁوری دومی در خور است: روش صحیح بحث اینست که یک موضوع را تمام کنیم و ﺁنگاه به سراغ موضوع دیگر برویم. موضوع مورد بحث ما، ﺁیه 34 سوره نساء، در قسمتی است که به نشوز مربوط می شود و راه حل پیشنهادی قرﺁن. لذا، اشکالهای دیگر شما را به بعد از رسیدن به نتیجه در این باره باز می گذارم. از  5 اشکال و یادﺁوری شما، اشکال اول به موضوع بحث مربوط می شود :
1 -  می نویسید :
   « به نظر من بازیهای جنسی هیچ ایرادی ندارد و یک چیز خصوصی است و بیماری هم نیست. البته تا آنجا که دو طرف به میل خود وارد آن بشوند و هیچکدام صدمه نبیند. من همچنین فکر می کنم که این نظری معمول نزد ما سوئدیها است. البته اگر منظور قرآن بازیهای جنسی باشد. به این عنوان که همدیگر را به این ترتیب یعنی با استفاده از کمی خشونت تحریک کنند. اگر اینطور باشد با نظر گفته شده موافقم. اما معتقد هستم که در این صورت باید در باره اینکه زن هم مرد را بزند ( مرد را: گاز بگیرد، پنچه بکشد، مو بکشد، ) هم آمده باشد.(1 )
   من از خنده روده بر می شوم وقتی به این فکر می کنم که در قرآن دستور بازی سکسی آمده است برای اینکه طرفین خوشنود بشوند. »
1/1 - اما در نظر اسلام، در مغازله زن و شوهر، - که کاری ستوده است -  خشونت محل پیدا نمی کند. خشونت زدائی محل پیدا می کند. روش عمومی خشونت زدائی است. چرا که هرگاه در مغازله نیز، خشونت محل پیدا کند، در تمامی قلمرو زندگی زناشوئی نیز، محل پیدا می کند. نظرگاه فلسفی رایج در غرب - انسان بنا بر سرشت، خشونت طلب است و نظر کسی چون فروید که مازوخیسم را ذاتی زن می داند -  و خو کردن به خشونت در بعدهای مختلف سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، سبب شده اند خشونت در مغازله، در نظر شما، عادی و مطلوب جلوه کند. بنا بر این ذهنیت، گمان برده اید رهنمود قرﺁن، بکار بردن خشونت در بازی جنسی است. اگر از خنده روده بر شده اید، بدین خاطر است. اما ﺁیا فکر نمی کنید روا دیدن خشونت، حتی در مغازله، سخت گریه ﺁور باشد و هر انسان مسئولی را می باید به این فکر بیاندازد که باید از بار خشونت که بر  رابطه ها، بخصوص  بر رابطه زن و شوهر،  سنگینی می کند، کاست؟ 
  در حقیقت،
● مغازله برای ﺁنست که اگر خشونت زن و شوهر را از یکدیگر و یا یکی از ﺁنها را از دیگری مکدر کرده است، رفع کند و همبستری التذاذ کامل را ببار ﺁورد.
● نقش اول و اصلی مغازله جلوگیری از محل پیدا کردن خشونت در رابطه زناشوئی است. بنا بر این،
● بسا  انواع خفیف مازوخیسم که، بعنوان مانع همبستری و التذاذ جنسی، موجب نشوز می شوند، از رهگذر مغازله، درمان می شوند.
1/2– ممنوعیت های جنسی  ( انواع بکار بردن سکس برای برقرار کردن روابط قوا و در این روابط دست بالا را پیدا کردن و ممنوع تصور کردن برخی از انواع ﺁمیزشهای جنسی با همسر، بنا بر عرف و عادت ) که ﺁسیبهای اجتماعی بسیار– از جمله جستجوی التذاذ جنسی در بیرون از روابط زناشوئی و پی ﺁمدهای ﺁن - ببار می ﺁورند،  موضوع این ﺁیه نیست. موضوع  ﺁن  ﺁیه ( 223 سوره بقره ) است که زن را مزرعه توصیف می کند و مورد اشکال شما قرار گرفته است.  در موقع خود، به اشکال شما به تفصیل می پردازم. در این جا، یادﺁور می شوم که  الف - ﺁن ﺁیه، همبستری را از هرگونه قید و بندی ﺁزاد می کند و ممنوعیت های جنسی را الغاء می کند. لذت بردن زن و مرد از یکدیگر را ﺁزاد می کند. ب – زن را به مزرعه تشبیه می کند. بنا بر فرهنگی که انسان را مسلط بر طبیعت گمان می برد و می بینیم چسان طبیعت را تخریب می کند، زن پست شمرده می شود. اما بنا بر فرهنگی که میان انسان و طبیعت توحید برقرار می کند، نقش اصلی را مزرعه پیدا می کند. زن مزرعه و ﺁموزگار عشق است و مرد را در خود می گیرد و بارورمی کند. نقش اصلی را مرد که  به قول شما دانه می کارد بازی نمی کند. مرد دانه نمی کارد خود دانه است و در مزرعه بارور می شود. بدین سان، نقش اصلی را مزرعه بازی می کند که دانه را بارور می کند. اگر مزرعه را ممنوعیت های جنسی نازا کنند و زن، در همبستری، ﺁزادی کامل خویش را باز نیابد و یا دانه عقیم باشد ( نشوز مرد موضوع ﺁیه 128 سوره نساء ) دانه عشق میوه التذاذ ببار نمی ﺁورد و ﺁسیبهای اجتماعی بسیار ببار می ﺁورد.
1/3-  بدین قرار، همبستری می باید ﺁزاد و از روی میل انجام گیرد. چرا که هرگاه جز این باشد، التذاذ جنسی ناقص می شود، به خشونت در روابط دو همسر نقش اول را می دهد  و ﺁسیبهای بسیار ببار می ﺁورد.  همان خشونت  را ببار می ﺁورد که در جامعه سوئدی، در جامعه های غرب و در همه جامعه ها، بیشتر زنان قربانی ﺁنند.
   از این نظر است که نشوز، موضوع ﺁیه  34 سوره نساء تمام اهمیت خود را بدست  می ﺁورد :
1/4-  بدین قرار، بیشترین تأسف را از این امر باید داشت که نشوز نه در قوانین و نه دررفتار مردم غرب، موضوعیت پیدا نکرده است. باور به خشونت در روابط زناشوئی  و به قول فوکو، دیکتاتوری سکس و نقشی که سکس و خشونتهای سکسی در اقتصاد سرمایه داری و « هنر »  و رابطه های انسان ها با یکدیگریافته است، موجب گسترش روز افزون خشونت گشته اند و هرگاه وضع بر همین منوال بماند، زنان بیش از پیش قربانی خشونت خواهند شد. بر غرب است که از خودمحوری باز ایستد، از سکس را محور زندگی در هر چهار بعد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی کردن باز ایستد و خشونت زدائی را از روابط زناشوئی ﺁغاز کند. بر تمامی جامعه انسانی است که چنین کنند.
     بدین قرار، در ﺁیه 34 سوره نساء و ﺁیه های دیگر قرﺁن، این خشونت زدائی است که تعلیم داده می شود و نه خشونت گرائی: هرگاه نشوز زن بخاطر  کدورت و یا پیشگری از محل پیدا کردن خشونت باشد و یا، بر اثر  ممنوعیتهای جنسی باشد و یا مهمتر از این دو، از رهگذر ابتلای زن به خشونت طلبی باشد، به ترتیب مغازله، ﺁزاد شدن و کردن از ممنوعیتهای جنسی و درمان مازوخیسم، روشهائی می شوند که محیط زناشوئی را سالم می کنند، محیط زناشوئی را محیط عشق شامل بعد معنوی و بعد مادی می کنند و، از جمله، التذاذ جنسی را کامل و خشونت را در این محیط بی محل می کنند. با ﺁنکه زن مزرعه عشق است و او است که در همبستری مرد را بر می انگیزد – افسوس که بنا بر تربیت غلط در جامعه ها بر پایه مادون شمردن زن، کارپذیری جنسی عادت زن گشته و فروید این عادت را طبیعت زن انگاشته است-، در صورت نشوز ناشی از ابتلا به خشونت طلبی، بر مرد است که او را تا حد رغبت و میل جستن، بر انگیزد. این رهنمود  از ﺁسیبهای اجتماعی بی شمار پیش گیری می کند و امکان خشونت زدائی در جامعه را فراهم می ﺁورد.
       امیدوارم توانسته ام اهمیت خشونت زدائی را  توضیح دهم و معلوم کنم انسان امروز راه خشونت زدائی را دارد و به  بیراهه می رود و، به قول قرﺁن، هر گروه به پندار و کردار خویش نیز دلشاد هستند. جریان ﺁزاد اندیشه ها می باید  تا که عقل ها ﺁزاد شوند و بتوانند حقیقت را بجویند.
7 ژوئیه 2007
ابوالحسن بنی صدر

 خ

( ضد توحید ) گردانده اند، پس محور فعال و مسلط مرد شده است و محور فعل پذیر زن. ضرب را زدن نه بقصد برانگیختن میل جنسی که به قصد مطیع کردن به جبر معنی کرده اند. و چون دیده اند، با کلمه اطعنکم تناقض پیدا می کند، معنی کلمه اطعنکم را هم اطاعت کردن به کره ( زور ) گردانده اند. بدیهی است، پیش از این کار،  نشوز را خیانت به شوهر و یا مطلق نافرمانی معنی کرده اند. حال آنکه فعل «اطعنکم» معنی منظور از فعل «اضربوهن» رامعین می کند که به رغبت آوردن و تحرک بخشیدن است. حتی در باره زنان خشونت طلب (مازوخیست) نیز روش بکار بردنی نه خشونت که رها کردن او از خشونت است.
     بهرحال، معنی ای که از ﺁیه کرده اند، غیر از معنی ای است که بهر یک از دو تقدیر دارد. غفلت کرده اند که معنی ای که کرده اند، با خود و با ﺁیه های بسیاری متناقض می شود. با خود متناقض می شود زیرا زدن سبب احساس تحقیر و تسلیم در کتک خورنده می شود. زنده شدن و جستن نشاط جنسی را ببار نمی آورد. زن فعل پذیر باقی می ماند و التذاذ جنسی زن و مرد، هر دو، ناقص می شود. اما اضربوهن بمعنای برانگخیتن میل چنانکه مرده ای زندگی یابد، در زن رغبت و خود انگیختگی پدید می آورد. و نیز،  از جمله، با  لا اکراه فی الدین و با ﺁیه ای که زن و مرد را برابر می شناسد و  با ﺁیه هائی که حقوق انسان را  ذاتی حیات انسان، از زن و مرد، می شناسند ( می توانید به حقوق انسان در قرﺁن که به سوئدی ترجمه شده است  رجوع کنید) و با آیه ای که در باره رابطه پیامبر با همسران خویش است، تناقض پدید می آورد.
      در عوض، ترجمه ای که من در اختیار شما گذاشته ام، نه در خود و نه با هیچیک از ﺁیه های قرﺁن تناقض پیدا می کند. روشن و سر راست است . چرا چنین است؟ زیرا نه متأثر از بیان های قدیم قدرت ( فلسفه ارسطوئی بخصوص ) و نه متأثر از بیان های جدید قدرت ( ایدئولوژیهای دست ساخت غرب ) است. برطبق اصول راهنمای قرﺁن که در ﺁیه هایش بنگری، همه را شفاف و سرراست و خالی از تناقض می یابی.
      یادﺁور می شود پس از ﺁنکه معلوم شد نشوز، دست ندادن بهنگام ﺁمیزش جنسی است و ﺁیه معنائی را جست که دارد، بسیار شدند ﺁنها که برداشت خود را تصحیح کردند. حتی ﺁنها که ضرب را زدن ترجمه می کنند ( برعهده روان پزشک است که در باره مازوخیست چه اندازه از خشونت برای برانگیختن میل به ﺁمیزش جنسی را تجویز کند )، می پذیرند که مقصود برانگیختن به ﺁمیزش جنسی است. در حقیقت، چون ﺁیه به شوهر رهنمود می دهد  چگونه در زن میل به ﺁمیزش جنسی را بر انگیزد، از او  می خواهد اگر زن رغبت کرد، باز ایست.
4 –  پیشنهاد بحث را پذیرفتم به این قصد که حقیقت بر دو طرف بحث ﺁشکار شود و نیز به این قصد که به رها شدن زن از موقعیت « سکس دوم » ( به قول سیمون دوبوار ) کمک کند. بر این نبودم و نیستم که در جامعه های غرب، زنان ﺁزاد شده اند و حقوق جسته اند. هرچند وضعیت ﺁنها بهتر از زنان در جامعه های دیگر است اما همچنان قربانیان بدترین نوع استبداد، یعنی « دیکتاتوری سکس » ( به قول فوکو ) و نیز استثمار مضاعف هستند. و بر این هستم که تا زمانی که زنان کرامت و ﺁزادی و حقوق خویش را باز نیابند، در جامعه ها، محور رابطه ها قدرت می ماند و زن و مرد و محیط زیست را ویران می کند.
      شاد و پیروز باشید.
-----------------------------------------------------------------
 خانم انگرید کارلسون

   سال نو را به شما تبریک می گویم. امیدوارم سلامت خویش را باز یافته اید و شاداب هستید. از خداوند مسئلت می کنم سال نو، سال صلح و رشد در ﺁزادی و برخورداری از حقوق انسان برای همه انسانها باشد.
    اما در باره نوشته شما، یاد ﺁور می شوم:
1 – پیشنهاد بحث از شما بود و طرف بحث شما من هستم. معنای نوشته شما اینست که اشکالی در نظر من نمی یابید. اما ترجمه ها از قرﺁن و خوانده های خود را با ﺁن سازگار نمی بینید و به این نتیجه می رسید که ابهام بیش از ﺁنست که بتواند مبنای بحث مفیدی شود. اما
2 – قرﺁن تصریح می کند که روشن و سر راست است. بنا بر قاعده نیز، « بیان ﺁزادی » روشن و « بیان قدرت » مبهم می شود. هرگاه بخواهند بیان ﺁزادی را در بیان قدرت از خود بیگانه کنند، روشن را مبهم می کنند. با این ﺁیه نیز چنین کرده اند. با  این وجود، چنان نیست که شما گمان کرده اید. از قرﺁن، هزار برداشت نمی توان کرد. از ﺁن دو برداشت بیشتر نمی توان کرد: یکی برداشت از قرﺁن بمثابه بیان ﺁزادی و دیگری برداشت از قرﺁن، بمثابه بیان قدرت. بیان ﺁزادی هم روشن و سرراست و هم خالی از تناقض است. بیان قدرت مبهم و پر از تناقض است. اگر به ترجمه ها که از ﺁیه  34 سوره نساء شده اند ، مراجعه کنید هم ﺁنها را مبهم می یابید و هم متناقض. زیرا مبنای کار مترجمان اثبات قدرت و سلطه مرد بر زن بوده است. حال ﺁنکه
3 – طوع در عربی (به فتح ط)، «با رغبت و داوطلبانه کاری را کردن» (بنابر مفردات الفاظ القرآن) معنی می دهد حال اگر ضرب را زدن بمعنای مجبور کردن به اطاعت معنی کنیم، با اطعنکم تناقض پیدا می کند. ﺁنها که اسلام را با فلسفه ارسطوئی ( بیان قدرتی که پیش از اسلام، مسیحت را از خود بیگانه کرد )  تطبیق کرده اند، چون اصل راهنما را ثنویت تک محوری( بیان قدرتی که پیش از اسلام، مسیحت را از خود بیگانه کرد )  تطبیق کرده اند، د، چون اصل راهنما را ثنویت تک محوری
( ضد توحید ) گردانده اند، پس محور فعال و مسلط مرد شده است و محور فعل پذیر زن. ضرب را زدن نه بقصد برانگیختن میل جنسی که به قصد مطیع کردن به جبر معنی کرده اند. و چون دیده اند، با کلمه اطعنکم تناقض پیدا می کند، معنی کلمه اطعنکم را هم اطاعت کردن به کره ( زور ) گردانده اند. بدیهی است، پیش از این کار،  نشوز را خیانت به شوهر و یا مطلق نافرمانی معنی کرده اند. حال آنکه فعل «اطعنکم» معنی منظور از فعل «اضربوهن» رامعین می کند که به رغبت آوردن و تحرک بخشیدن است. حتی در باره زنان خشونت طلب (مازوخیست) نیز روش بکار بردنی نه خشونت که رها کردن او از خشونت است.
     بهرحال، معنی ای که از ﺁیه کرده اند، غیر از معنی ای است که بهر یک از دو تقدیر دارد. غفلت کرده اند که معنی ای که کرده اند، با خود و با ﺁیه های بسیاری متناقض می شود. با خود متناقض می شود زیرا زدن سبب احساس تحقیر و تسلیم در کتک خورنده می شود. زنده شدن و جستن نشاط جنسی را ببار نمی آورد. زن فعل پذیر باقی می ماند و التذاذ جنسی زن و مرد، هر دو، ناقص می شود. اما اضربوهن بمعنای برانگخیتن میل چنانکه مرده ای زندگی یابد، در زن رغبت و خود انگیختگی پدید می آورد. و نیز،  از جمله، با  لا اکراه فی الدین و با ﺁیه ای که زن و مرد را برابر می شناسد و  با ﺁیه هائی که حقوق انسان را  ذاتی حیات انسان، از زن و مرد، می شناسند ( می توانید به حقوق انسان در قرﺁن که به سوئدی ترجمه شده است  رجوع کنید) و با آیه ای که در باره رابطه پیامبر با همسران خویش است، تناقض پدید می آورد.
      در عوض، ترجمه ای که من در اختیار شما گذاشته ام، نه در خود و نه با هیچیک از ﺁیه های قرﺁن تناقض پیدا می کند. روشن و سر راست است . چرا چنین است؟ زیرا نه متأثر از بیان های قدیم قدرت ( فلسفه رسطوئی بخصوص ) و نه متأثر از بیان های جدید قدرت ( ایدئولوژیهای دست ساخت غرب ) است. برطبق اصول راهنمای قرﺁن که در ﺁیه هایش بنگری، همه را شفاف و سرراست و خالی از تناقض می یابی.
      یادﺁور می شود پس از ﺁنکه معلوم شد نشوز، دست ندادن بهنگام ﺁمیزش جنسی است و ﺁیه معنائی را جست که دارد، بسیار شدند ﺁنها که برداشت خود را تصحیح کردند. حتی ﺁنها که ضرب را زدن ترجمه می کنند ( برعهده روان پزشک است که در باره مازوخیست چه اندازه از خشونت برای برانگیختن میل به ﺁمیزش جنسی را تجویز کند )، می پذیرند که مقصود برانگیختن به ﺁمیزش جنسی است. در حقیقت، چون ﺁیه به شوهر رهنمود می دهد  چگونه در زن میل به ﺁمیزش جنسی را بر انگیزد، از او  می خواهد اگر زن رغبت کرد، باز ایست.
4 –  پیشنهاد بحث را پذیرفتم به این قصد که حقیقت بر دو طرف بحث ﺁشکار شود و نیز به این قصد که به رها شدن زن از موقعیت « سکس دوم » ( به قول سیمون دوبوار ) کمک کند. بر این نبودم و نیستم که در جامعه های غرب، زنان ﺁزاد شده اند و حقوق جسته اند. هرچند وضعیت ﺁنها بهتر از زنان در جامعه های دیگر است اما همچنان قربانیان بدترین نوع استبداد، یعنی « دیکتاتوری سکس » ( به قول فوکو ) و نیز استثمار مضاعف هستند. و بر این هستم که تا زمانی که زنان کرامت و ﺁزادی و حقوق خویش را باز نیابند، در جامعه ها، محور رابطه ها قدرت می ماند و زن و مرد و محیط زیست را ویران می کند.
      شاد و پیروز باشید.
------------------------------------------------------
 خانم مینو و آقای مجید محقق محمدی گرامی
 با سلام
    بحث با خانمهای سوئدی ( این طور که به یاد دارم بیشتر از یک تن بودند ) تا نامه خانم انگرید کارلسون و پاسخ این جانب به آن ادامه یافت. از آغاز، قرار بر این شد که مسئله و راه حلی که قرآن پیشنهاد می کند، بی توجه به راه حلهای دیگر – اگر وجود داشته باشند - شناخته و نقد شود. روش صحیح بود. زیرا تا مسئله و راه حل آن شناخته نشود، نه نقد آن میسر است و نه قابل مقایسه واقعی، و نه حتی صوری، با راه حلهای دیگر می شود. بنا بر این بود که از تطبیق  راه حل با راه حل غربی مسئله – تکرار می کنم اگر وجود داشته باشد - خود داری شود. توضیح این که نه دو عقل توجیه گر که دو عقل آزاد بحث آزادی را به نتیجه برسانند. در عمل، طرف بحث، صاحب عقل توجیه گر از کار در آمد و کوشش این جانب برای این که او را از بند « الگوی سوئدی » آزاد کنم، بی نتیجه شد. عقل توجیه گر بود زیرا مدام، راه حل قرآن را با « الگوی سوئدی» که در سر داشت، مقایسه می کرد. با آنکه درک او از « مغازله » هم نوعی رابطه قوا است، بر آن بود که از این جانب یکی از دو اعتراف را بگیرد:1 - راه حل قرآن نادرست است و باید آن را با راه حل سوئدی جانشین کرد. 2 – هرگاه بنا بر « تفسیر » دیگری از آیه باشد، باید به ترتیبی بعمل آید که با « الگوی سوئدی » انطباق بجوید. کار این عقل نمی توانست به بن بست نکشد.
      در حقیقت، در « الگوی سوئدی » نه چنین مسئله ای وجود دارد و نه بطریق اولی راه حلی برای آن. پاسخ خانم  انگرید کارلسون معلوم می کند که نه مسئله و نه راه حل آن، در الگوی سوئدی وجود دارند. هرگاه عقل او توجیه گری را رها می کرد، دست کم، در  مسئله ای چنین مهم و راه حل آن، تأمل می کرد و بر آن می شد تجربه اش کند.
     راستی اینست که اصل راهنمای عقل توجیه گر ثنویت است. بنا بر این، آمیزش جنسی میان زن و شوهر را نیز یک رابطه قوا می فهمد. از دید چنین عقلی، چنین رابطه ای بی اشکال است. غافل از این که وقتی در رختخواب نیز رابطه، رابطه قوا شد، استفاده از « ممنوعیت های جنسی » ناگزیر می شود و عامل احساس حرمان جنسی می گردد. افزون بر این، در جامعه هائی که در آنها، میان زن و شوهر حتی در رختخواب نیز رابطه قوا برقرار باشد، در آنها، این رابطه انسان ها را آلت فعل قدرت می کند و آزادی آنها را از آنها می ستاند. آسیب ها و نابسامانیهای اجتماعی برهم افزوده می شوند و میزان ویرانگری بر میزان سازندگی پیشی می گیرد. عقلها توجیه گر می شوند و در بن بست، زندگی در ویرانگری را « طبیعی » می انگارند و به توجیه آن می پردازند.
    این واقعیت که طرف بحث، موافقت نوک زبانی با توضیح این جانب بعمل آورد اما از بحث باز ایستاد نیز بن بستی را گزارش می کند که عقل توجیه گر بدان می رسد و در آن می ماند. وگرنه، مسئله  به او توضیح داده شد و فهم آن بسیار آسان بود و هست: هم بستری محل رابطه قوا نیست. آمیزش جنسی دو همسر می باید از همه منع ها و ممنوعیت های جنسی آزاد باشد. این آزادی به دو همسر امکان می دهد در قلمروهای دیگر زندگی زناشوئی، رابطه قوا را با عشق بمعنای آزادی از محدود کننده ها، جانشین کنند. اما اگر بنا بر تربیت و یا بر اثر ابتلا ( برای مثال به مازوخیسم )، آزادی آمیزش میسر نشد، دو فعل آیه « اضربوهن » و « اطعنکم »  راه حل دقیق را در اختیار می گذارند: از معانی که « ضرب » در قرآن دارد، یکی نیز براگیختن است. این معنی با « اطعنکم » سازگار است. زیرا اطعن رغبت آزادانه ( طوع ) معنی می دهد. حال آنکه اگر ضرب زور درکار آوردن معنی می داد، فعلی می باید بکار می رفت که اطاعت به جبر و کره معنی دهد. بدین قرار، حتی وقتی همسر به مازوخیسم مبتلا است و بدون بکار بردن خشونت لذت جنسی نمی برد، بر شوهر است که بر انگیختن رقبت در همسر را روش کند.
     اما نه مسئله و نه راه حل آن نمی تواند موضوع قانون سوئد و یا هر کشور غربی دیگر بگردد. زیرا علاوه بر عادی انگاری روابط قوا، چنین مسئله و راه حل آن نمی تواند پای دولت را بمیان آورد. مگر اینکه بنا بر این  تأکید شود که همبستری رابطه قوا نیست. مسئله و راه حل آن موضوع رهنمود دین بمثابه بیان آزادی است. مسیحیت نتوانسته است به این مسئله و راه حل آن بپردازد. زیرا انداختن بار « گناه اولیه » بر دوش زن و تحقیر رابطه جنسی حتی میان زن و شوهر و بسا ترویج ممنوعیت ها و منع های جنسی، از حل این مسئله مهم ناتوانش ساخته است.
      این بحث تجربه ای آموزنده شد برای ما. زیرا روشن گشت که هرگاه خود را از منطق صوری رها کنیم و از قیاس صوری آنچه خود داریم با آنچه در غرب متداول است باز ایستیم، می توانیم راه حل های آزاد کننده به تمامی انسانها پیشنهاد کنیم. امیدوارم طرف بحث به این صرافت بیفتد که زندگی در روابط قوا زندگی آزاد نیست و زندگی در خشونت است. بیان آزادی می باید روشهائی را در اختیار انسان بگذارد که او را از روابط قوا می رهند. کاهنده ترین روابط قوا که زاینده روابط قوا در همه بعدهای زندگی انسانها است، رابطه قوا در بستر است. هدایت هرکس با خود او است. پس بر طرف بحث است که راه خود را برگزیند.
         شاد و پیروز باشید.
     21 فروردین 1387 برابر 9 آوریل 2008
 --------------------------------------------------------------------------------------------
خانم انگرید کارلسون گرامی
     با سلام
     خانم مینو و آقای مجید محمدی محقق مرا از گفتگوی خود با شما آگاه کردند. ضرور دیدم، یکبار دیگر، چند نکته را یادآور شوم:
1 – قرآن تصریح می کند که، در آن، (میان آیه ها) اختلاف نیست چه رسد به تناقض. بنا بر این، هر آیه دارای آن معنی باید باشد که میان آن آیه و آیه های دیگر، تناقض به جای خود، حتی اختلاف نیز بوجود نیاورد. ترجمه ها از قرآن که شما به زبان سوئدی یا غیر سوئدی در اختیار دارید، ترجمه های صحیح نیستند. زیرا آیه مورد بحث را در تناقض قرار می دهند با آیه های دیگر. برای مثال، میان این آیه با آیه ای که تصریح می کند «در دین اکراه نیست» و آیه ای که انسانها را از زن و مرد برابر می شمارد و آیه ها که حقوق انسان را به انسانها خاطر نشان می کنند، تناقض ایجاد می کند. پس ترجمه ای صحیح است که این تناقض را بوجود نیاورد و با کرامت و منزلت و حقوق زن خوانائی داشته باشد.
2 – قرار شما بحث با این جانب بود نه با دیگران. هدف بحث نیز رسیدن به حقیقت بود. بدیهی است شما نظر خویش را برحق می دانید. این جانب نیز بر این باورم که در جستجوی بیان آزادی هستم و روشی که برای شما تشریح کرده ام، موافق بیان آزادی است. بحث وقتی آزاد است که طرفین بحث خود را زندانی باور خویش نسازند و از راه نقد دو نظر، به حقی برسند که بسا هم دو طرف بر سر آن موافق شوند و هم بکار انسانهائی بیاید که خواهان برخورداری انسان از کرامت و حقوق خویش هستند.
3 - در جهان ما، انسان دارد در برابر قدرت – که فرآورده رابطه های انسانها با یکدیگر است – تنها و ناتوان می شود. پیشگیری از مرگ محیط زیست و شئی شدن انسان، بدان نیاز دارد که انسانها بتوانند مانع ها را بردارند، عقلهای خویشتن را آزاد کنند. عقلهای آزادشان با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و به یمن جریان آزاد  اندیشه ها، انسان ها بیان آزادی را بازیابند و راهنمای خویش سازند.
     رویه این جانب اینست که وقتی وارد بحثی می شوم، تا به نتیجه رساندنش، از آن خارج نمی شوم مگر این که طرف بحث از ادامه دادن بدان منصرف شود. سه نکته را یادآورشدم برای این که از فایده بحث مطمئن شوید. تردید نکنید که بحث انجام گرفته، به هدف بسیار نزدیک است. بنا براین، هرگاه بخواهید به بحث ادامه دهید و یا پرسشی - یا پرسشهائی – داشته باشید،  این جانب آماده ام.
      شادیها و کامیابی های شما روز افزون.
ابوالحسن بنی صدر
16 ژوئیه 2008 برابر 26 تیر 1387
-
منبع: سر مقاله نشریه انقلاب اسلامی در هجرت شماره 773 تاریخ انتشار 22 فروردین 1390 برابر با 11 آوریل 2011

http://www.banisadr.com.fr/Articles/html/ass773.html
 -----------------------------------------------------------------------
 Ingrid Karlsson to ..., me, minoo, Bo
show details Dec 13 (2 days ago) Reply
 Hi Sia, Majid, Minoo and Bo,
and Your Excellence Bani Sadr,
 I write this in English so that it can also be understood by Your Excellence Bani Sadr,
 First I want to send my Christmas and New Years Greetings to You All,
 I have not been in contact during the autumn,
I was injured in my foot in the middle of the summer and after that I was silent and thinking. 
 This was mainly because I after many letters especially in discussion with you, Sia, was given the impression that my tries to read the suras about women in the Koran were in vain. Sia, you finally told me that I was not reading the right translation. When I asked what translation I should read, even when I asked only for the translation of only 4:34 to either Swedish or English according to your special understanding, I was not given any text to read. Is there any? I recently read one translation in English where the Swedish word "aga" was translated "beat" in English, so I still have had no other views than that it is actually a physical punishment that is described.
 So I decided it was not much I could do more right now in this matter.  If you cannot decide on which translation to offer me, I am given no possibility to judge for myself what could be right or wrong in relation to the UN human rights declaration. I am still waiting to hear how these verses, according to you, should be interpreted. Only, I have tried to find out the different views from different islam sides for instance through wikipedia (seehttp://en.wikipedia.org/wiki/An-Nisa%2C_34#Scriptural_text ). I have also read a few books by islamic women, for instance the book by the Iranian winner of the Nobel Peace Prize (was 2003?) Shirin Ebadi "Iran Awakening". This has increased my understanding, but then I have also so many other things to do which catch my time so I cannot continue to discuss something which is so unclear to me. And the many harsh life stories of islamic women to be read on internet give me troubles with believing in the more liberal islam. Where is it? And Why do I so seldom here and read Swedish islamic persons articulate and defend womens human rights within islam in public? Are you closed out from Swedish Newspapers or are the newspapers not receiving such articles for publishing?
 Mr Bani Sadr impressed on me when saying in his lecture here in Uppsala that all people should go back to the original text for a real understanding of what the Koran says. I also wanted to do that but I could not. I am not interested in theology and a thousand and one different interpretations and values of words. God should be clear in what he means. I hope you understand my situation. I have a true will to understand religion but for the time being I let these philosophical reasoning stay in the air. It does not mean anything to me when I have no text to relate to. I am very occupied, instead, of the practical implementation of shaping a more just and fair global development.
Again, hope you have a very good christmas. I will go on christmas vacation early this year since my mother have got very ill and I want to spend extra long time with her.
 Please forward this letter to His Excellence Bani Sadr.
Yours Sincerely,
Ingrid Karlsso
 

Add a comment...

۱۳۹۴ آبان ۱۹, سه‌شنبه

لیلی گلستان

*وقتی رییس دست رد به زانوم زد !* 

لیلی گلستان در گفتگو با ایسنا گفته: در دولت قبل برای ممیزی یک کتابم برای عبارت «دست رد بر سینه‌اش زد...» اصلاحی آمد که این را بردارید و به جای «سینه» چیز دیگری بگذارید!
بر این اساس، متن اصلاح شده یک مجموعه داستان ایرانی را که بعد از اصلاح و ممیزی در صف انتشار است، در ادامه می‌خوانید:

نکته: نویسنده برای پیشگیری از هرگونه شائبه به جای کلمه «سینه» از «زانو» استفاده کرده است.


وقتی رییس دست رد به زانوم زد و با وام موافقت نکرد راهی خونه شدم. غم سنگینی توی زانوم حس می کردم و احساس می کردم دنیا به آخر رسیده. تا غروب توی کوچه ها گشت زدم و دست آخر، شب با بچه ها رفتیم هیئت زانو زنی. یه کم خالی شدم.

صبح وقتی از خواب بیدار شدم کمی خس خس زانو داشتم؛ فکر کنم «زانو پهلو» کردم! یه پرنده لب پنجره نشسته بود. زانو کفتری بود و زل زده بود به من...انگار داشت می گفت: دوباره برو پیش رئیست و زانو تو سپر کن و بگو این وام حق منه!

بعد پر زد و رفت زانو کش آفتاب...قلبم به تپش افتاده بود و حس می کردم امید توی قفسه زانوم جریان پیدا کرده...راه افتادم. با خودم گفتم اولین جمله ای که به رئیس میگم باید این باشه: آقای رئیس! برادر عزیز! ما خودمون زانو سوخته ایم، چرا ما رو تحویل نمی گیری؟

برای اینکه دچار استرس نشم، سر راه یه شربت زانو خریدم و با آب معدنی خوردم و راه افتادم. به اداره رسیدم. رفتم دفتر رئیس. زانویی صاف کردم و گفتم: چند دقیقه با رئیس کار دارم. می خوام با ایشون زانو به زانو حرف بزنم، مرد و مردونه.

داخل شدم. رئیس زانوی دیوار وایستاده بود و داشت خیابون رو نگاه می کرد. هنوز سلام نداده بودم که گفت: اگه میخوای سنگ این جماعت تازه به دوران رسیده رو به زانو بزنی، بهتره برگردی پشت میزت!

زانویی صاف کردم و گفتم: نخیر قربان بنده برای عرض دیروزی دوباره مزاحم شدم. 

برگشت و گفت: راستی سایت ها رو دیدی درباره جراحی زانوی آنجلینا جولی چه غوغایی کردن. طفلی برد پیت! منم این جناغ زانوم خیلی درد می کنه باید به دکتر نشون بدم. البته خانومم دیروز می گفت سرطان زانو خیلی فراگیر شده باید همه مراقب باشیم. تو هم مراقب باش!

احساس کردم رئیس زیاد حالش خوب نیست و کمی شنگوله! ته مانده شربت زانو رو دراوردم و دادم بهش و گفتم: مرهم زانو درده از هر نوعش!

خوشش اومد. لبخندی زد و گفت: تو هم کارمند خوبی هستی ها.

گفتم: ما زانو چاک شماییم. بعد هم دستم رو گذاشتم روی زانوم به نشانه احترام.

گفت: خب حالا چی میخوای؟

گفتم: ما خانوادگی از قدیم الایام و زانو به زانو، فرهنگ و هنر ایرانی رو حفظ کردیم، دستمون تو کار خیر بوده و زیر علم هیچ دولتی زانو نمی زدیم حالا هم نمی خوایم به خاطر «زانو ریز» قیمتی آویزون دولت بشیم برای همین می خواستم با وام من موافقت کنید تا بتونم مالیات نگهداری زانو ریز خانوادگی مون رو بدم و نذارم که بیافته دست دولت.

رئیس که شربت زانو رو خورده بود و درد زانوش بهتر شده بود، گفت: زانو مالامال درد است ای دریغا مرهمی...